الاعتصام
(سوال) بدعت چیست وآیا تصوف یک بدعت است؟
(جواب) ابتدا باید دانست که منظور و مفهوم بدعت چیست، بعد در مورد بدعت بودن یا نبودن تصوف نتیجه گیری خواهیم نمود.
علمای بزرگوار اسلام بدعت را چنین تعریف کرده اند:
بدعت در لغت به دو معنی بکار رفته است:
الف- به معنی چیزی که بدون نمونه ی قبلی ساخته شده است . از همین معنی است فرموده ی خداوند متعال که می فرماید:
«قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ»(الأحقاف/9)
«بگو:من نوظهور پیامبران (نخستین فرد ایشان) نیستم».
یعنی من نخستین پیامبر نیستم که مبعوث شده ام بلکه قبل از من نیز پیامبران زیادی فرستاده شده اند و من با فاصله ای بعد از آنها آمده ام.و به کسی که کاری بی سابقه و جدید و شگفت آور را انجام داده است،گفته می شود:«أبدَعَ،ابتدَعَ و تبدَّعَ » یعنی چیز جدیدی را آورد.و از معنی است فرموده ی خداوند متعال که می فرماید:
«وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ» (البقره/117)
« و (پیروان عیسی) رهبانیتی را پدید آوردند که ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم ».
از آنجایی که خداوند آسمانها و زمین را بدون نمونه ی قبلی ساخته است.قرآن کریم ذات باری را این چنین توصیف کرده است:
«بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»( الحدید/27)
« پدید آورنده ی آسمانها و زمین اوست ».
ب – به معنی رنج و خستگی.زمانی که شتر از روی لاغری ،بیماری و یا خستگی در راه می خوابد ،گفته می شود «أبدعت الإبل». گاهی هم واژه «إبداع» تنها برای لنگیدن چهار پایان به کار میرود و گفته می شود :«أبدعت به راحلته» یعنی شترش لنگید.
( نگاه کنید به:ابن منظور ،لسان عرب،بیروت،دارصادر،ج8،ص7وفیروز آبادی،قاموس المحیط ، المؤسسةالعربیة،ج3،ص3-4)
2- در واقع معنی دوم بدعت به معنی اول بر می گردد: چرا که «أبدعت الراحلة» به این معنی است که شتر بدون خستگی قبلی دچار خستگی شد . ابن منظور هم در «لسان اعراب»(ج8،ص8) به این معنی اشاره کرده و گفته است :«انگار توقف شتر از حرکتی که به آن عادت کرده است ،به عنوان ابداع و ایجاد چیزی خارج از عادت در نظر گرفته شده است .حدیث زیر نیز که امام مسلم روایت کرده است ،به همین معنی به کار رفته است :«کیف أصنع بما علی مفها»
«اگر (از گله ی شتران)شتری از حرکت افتاد ،با او چکار کنم؟»
ابن اثیر نیز در کتاب «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر»(ج1،ص107) به همین معنی اشاره کرده است.
3- از آنچه گذشت روشن می شود که واژه ی «بدعة»مصدر نوعی از «ابتداع»و به معنی هر چیزی است که بدونه الگو ونمونه ی قبلی ایجاد شده باشد و برای خیر و شر به کار می رود.( ابن منظور،لسان العرب،ج8،ص8.)
4- در مورد تعیین معنی شرعی بدعت اختلاف نظر وجود دارد ، برخی آن را در مقابل سنت قرار داده و برخی هم آن را عام و شامل هر چیزی دانسته اند که بعد از عصر پیامبر( صلی الله علیه وسلم ) به وجود آمده است ، خواه آن چیز محمود و پسندیده باشد و یا مذموم و ناپسند.
ولی بهترین،واضح ترین،جامع ترین و محکم ترین تعریف برای بدعت این تعریف است که:بدعت عبارت است از ایجاد راه و روشی در دین (جهت دینداری) شبیه راه وروش شریعت و به قصد تقرب به خدا بدون این که دلیل شرعی و صحیحی بر صحت آن وجود داشته باشد.
( شاطبی،الاعتصام،بیروت،دارالمعرفة،ج1،ص37)
باقید «به قصد تقرب به خدا»بدعت های دنیوی از قبیل ماشین،تفنگ،هواپیما،تألیف کتاب و امثال این ها از تعریف بدعت خارج می شوند:چرا که این ها وسایل مشروعی هستند برای رسیدن به اهدافی که مشروعیت آنها به نص ثابت شده است . همان طور که گفته می شود : هر آن چیزی که واجب بدون آن تمام و کامل نشود ،خود آن چیز هم واجب است . و در واقع همین بدعت های دنیوی هستند که به احکام پنجگانه ی ( واجب ،مستحب،حرام،مکروه ومباح) تقسیم می شوند نه بدعت های دینی آن طور که عز بن عبدالسلام گفته است.
(عز بن عبدالسلام،قواعد الأحکام فی مصالح الأنعام،بیروت،دارالکتاب العلمیة،ج2،ص174-172)
حال تعریف بدعت را از دید علما مشاهده نمودیم و متوجه شدیم که بدعت به قصد تقرب الی الله صورت می گیرد در حالیکه خداوند و پیامبرش بدان امر و ارشاد نفرموده اند.
حال آیا تصوف در زمان خود پیامبر صلی الله علیه وسلم وجود داشت؟ و آیا ایشان بدان امر و سفارش کرده بودند؟ در کدام حدیث چنین امر و ارشادی وارد شده است که جمعی خود را صوفی بنامند و بجای عبادت در مساجد مسلمانان، برای خود مکان جدیدی بنام خانقاه درست کنند و با روشهای عجیب و غریب مشغول ذکر شوند و دسته ای مرید شخصی شوند؟!
آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم امر به ساخت مکانی بنام خانقاه کرده اند؟ در کدام حدیث و روایت آمده است؟ آیا صحابه و شاگردان پیامبر صلی الله علیه وسلم صوفی بودند؟! آیا آنها حتی یک خانقاه هم درست کردند؟ آیا ائمه اربعه در کتابهایشان چنین چیزی وجود دارد؟آیا آن بزرگواران در کتب خویش احکام مربوط به تصوف و خانقاه و دراویش را ذکر نموده اند؟
اگر آری،پس مدرک این ادعا چیست؟کدام حدیث پیامبر چنین فرموده اند؟ یا کدام خلیفه یا صحابه ایشان، تصوف را مدح نموده است؟اصلا در زمان آنها تصوف بوده است؟کدام آیه بدان اشاره می کند؟
اگر بگویید آیه 151 سوره بقره در مورد تصوف آمده است!پس چرا از کلمه تصوف استفاده نکرده است؟آیا منظور از تزکیه، صوفی گری و خانقاه درست کردن و درویش گری است؟! آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند که منظور از تزکیه در آیه مذکور، همان تصوف است؟! در کدام حدیث چنین چیزی فرموده اند؟ پس شما از کجا می دانید که منظور از تزکیه یعنی تصوف و صوفی گری؟ اگر در اثبات تصوف است کدام طریقه را می گوید؟قادریه یا نقشبندیه یا دیگران؟پیامبر صلی الله علیه وسلم کدام طریقه بوده اند؟صحابه یا ائمه بر کدام طریقه بوده اند تا ما نیز از آنها پیروی کنیم!
الله تعالی می فرمایند: «که (محمد) آیات ما را بر شما میخواند و شما را پاک میگرداند»
یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم اعراب جاهلی را از اخلاق پست، اعمال جاهلیت و پلیدی نفسها، و از تاریکیها به سوی نور میبرد، چرا که آنها قبلا تمامی اعمال و اخلاق رذیله را داشتند و اسلام آنها را به سوی اخلاق نیکو سوق داد ولی هرگز اسلام بدانها امر نکرد که جهت تزکیه خود را از مردم جدا کنند و با روشهای دلخواه خود به عبادت و پاک کردن نفوس خود بپردازید.
بنابراین شکی نیست که تزکیه نفس یکی از اهداف اصلی اسلام است و این امر مسلمی است ولی روش تزکیه نفس را نیز به ما آموزش داده است و انسانها را مختار نکرده است تا به هر هر طریقی که خود نیکو بدارند مشغول تزکیه نفوسشان شوند، زیرا شارع و حاکم الله تعالی است و کسی جز وی حق تشریع ندارد و پیامبر صلی الله علیه وسلم مبلغ این شرع است و بر تمامی مومنان واجب است از راه و روش قرآن و پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروی کنند، نه بیشتر و نه کمتر چنانکه الله تعالی می فرمایند:
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب 21) یعنی: مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود.
و نیز می فرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(حشر 7)
یعنی: آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!
و بدعت و نوآوری و تشریع مخالفت با الله تعالی است. مسلمانان در تمامی اعمال عبادی از ریز و درشت باید از الله و رسولش پیروی کنند و مادامیکه به امری توصیه نکرده باشند، هرچند از نظر ما نیکو و پسندیده باشد حق نداریم آن عمل را بعنوان دین بپذیریم و با آن به الله نزدیک شویم.
پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرمایند: «من عملَ عملاً لیس علیه أمرنا فهو ردّ».( مسلم)
«هرکس کاری کند که مطابق دین و سنت ما نباشد ،مردود است ».
عبداﷲ بن عمر رضی ﷲ عنهما گفته است:«کل بدعة ضلالة وإن رآها الناس حسنة»
«هر بدعتی گمراهی است اگر چه مردم آنرا خوب ببینند».( دارمی آن را با سند صحیح روایت کرده است)
اگر به افعال صحابه بنگریم آن را موافق اقوالشان خواهیم دید:«ما قبل از نماز صبح بر در عبداﷲ بن می نشستیم، وقتی که بیرون می آمد،با او به مسجد می رفتیم.ابو موسی اشعری پیش ما آمد و گفت : آیا هنوز ابو عبدالرحمن(عبداﷲ بن مسعود)بیرون نیامده است؟ گفتیم:نه.پس با ما نشست تا اینکه (عبداﷲ بن مسعود)بیرون آمد.وقتی که بیرون آمد ، همه ما برخواستیم وبااورفتیم. ابو موسی اشعری گفت:ای ابو عبدالرحمن !چند لحظه ی پیش چیزی را در مسجد دیدمکه آن را نپسندیدم ولی به حمد و سپاس خدا چیزی جز خیر ونیکی ندیدم.ابوعبدالرحمن گفت:آن چه بود؟گفت:اگر زنده بمانی خواهید دید.گفت:مردم را در مسجد دیدم که حلقه های را تشکیل داده بودند و منتظر نماز بودند . در هر حلقه مردی وجود داشت که سنگریزه های در دست داشت و می گفت:صد بار تکبیر بگویید ،و مردم صد بار تکبیر می گفتند.(آن مرد)می گفت صد بار تهلیل بگوییدو مردم صد بار تهلیل می گفتند . می گفت صد بار تسبیح بگویید،و مردم صد بار تسبیح می گفتند. (ابو عبد الرحمن گفت: به آنها چه گفتی ؟(ابو موسی اشعری)گفت:به آنها چیزی نگفتم و منتظر نظر و دستور شما بودم. (ابو عبدالرحمن )گفت:چرا به آنان دستور ندادی که گناهانشان را بشمارند و چرا برایشان تضمین نکردی که حسناتشان ضایع نمی شود؟ سپس(ابو عبد الرحمن)به راه افتاد و ماهم با او به راه افتادیم تا اینکه به یکی از این حلقه ها رسید و توقف کرد و گفت:این چه چیزی است که من می بینم شما انجام می دهید؟گفتند:ای ابم عبد الرحمان!این ها سنگریزههای هستند که با آنها تکبیر و تهلیل وتسبیح هایمان را می شماریم. (ابو عبد الرحمن) گفت: گناهانتان را بشمارید که من برایتان تضمین می کنم که هیچ یک از حسناتتان ضایع نمی شود. وای بر شما ای امت محمد ! هلاک و نابودی شما چقدرسریع است. هنوز اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) در میان شما وجود دارند و لباسهای پیامبر فرسوده نشده و ظرف هایشان شکسته نشده اند(که شما دست به چنین کارهای می زنید ).قسم به ذاتی که جان من در دست او است یا شما آیینی را بهتر از آیین محمد برگزیده اید و یا این که دری را برای گمراهی باز کردهاید . گفتند:ای ابو عبد الرحمن! به خدا قسم بجز خیر ونیکی قصد دیگری نداشتیم . (ابو عبد الرحمن )گفت:چه بسیارند کسانی که قصد خیر و نیکی میکنند ولی بدان نمی رسند ، رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) به ما گفته است:
«أن قوماًیقروون القرآن لایجاوز تراقیهم»
«مردمانی هستند که قرآن را می خوانند ولی از حقشان تجاوز نمی کنند».
به خدا قسم می خورم که شاید بیشتر شما جزو آنان باشید.سپس(ابو عبدالرحمن)از آنان روی گردانید ورفت. عمرو بن سلمه گفته است:اکثر اهل این حلقه هارا دیدم که در جنگ نهروان به همراه خوارج بر علیه ما می جنگیدند».( دارمی و ابو نعیم با سند آنرا روایت کرده اند)
این روایت در بر گیرنده ی اصول و قواعد بزرگی به شرح زیر است که تنها کسانی که از سنت پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) پیروی کرده و از دستورات خدا و رسولش سرپیچی نمی کنند از آن اگاهی می یابند:
1-کسی که غایت وهدف را تشریع کرده ،وسیله را فراموش نکرده است : مثلاً وقتی که خدا«ذکر»را تشریع کرده وسیله آن را فراموش نکرده است. پیامبر(صلی الله علیه وسلم )با(بندهای)دست راست خود تسبیحات را حساب می کرد و می گفت ::این (بند)ها در روز قیامت گواهی می دهند.
2-بدعت اضافی گمراهی است، و آن بدعتی است که اصل آن مستند به دلیلی است ولی کیفیت و روش آن غیر مستند است. این نوع بدعت را بدعت اضافی نامیده اند؛ چون نه بطور کامل مخالف سنت است و نه بطور کامل با آن موافقت دارد.
3-خداوند متعال تنها با روشها یی پرستش می شود که خود آنها را تشریع کرده است و نه از روی هوا و عادتها و بدعتها.
4-بدعت، سنت را از بین می برد. آن افراد بدعت گذار، روشی را برا یذکر اختراع کرده بودند که از رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) روایت نشده بود و با این کار سنت پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) را از بین بردند. واین اصلی است که سلف صالح آنرا فهمیده و به یقین دریافته اند که بدعت و سنت با هم جمع نمی شوند. تابع گرانقدر، حسا ن بن عطیه (رضی الله عنه ) گفته است:«ما ابتدع قوم بدعة فی دینهم،إلا نزع من سنتهم مثلها»
«هر ملتی که بدعتی را در دین خود ایجاد کند، سنتی همانند آن از آنان گرفته می شود».( دارمی با سند صحیح)
5-بدعت باعث نابودی می شود؛چرا که بدعت منجر به ترک سنت می شود و این گمراهی بزگی است. صحابی (پیامبر(صلی الله علیه وسلم )) عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه ) گفته است:«ولو ترکتم سنة نبیکم للظللتم»
«اگر سنت پیامبرتان را رها کنید، گمراه می شوید».( مسلم)
و اگر امتی گمراه شده، نابود می شود. و به همین علت بود که عبد الله بن مسعود به آن حلقه های ذکر گفت:«وای بر شما ای امت محمد!هلاک و نابودی شما چقدر سریع است!».
6- بدعت پیک کفر است؛چرا که شخص بدعت گذار در واقع خود را قانون گذار و نظیر خدا قرار داده و خواسته است که احکام احکم الحاکمین را از سر بگیرد و پنداشته است که وی بر آیینی بهتر از آیین حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم )است.
7-بدعتها باب اختلاف که باب گمراهی است را باز می کنند. و هر کس بنیان گذارسنت بدی در اسلام باشد گناه آن و گناه هر کس که بدان عمل کند تا روز قیامت بر عهده ی وی خواهد بودبدون این که از گناه آنان چیزی کم شود؛چون کسی که مردم را به شر و بدی راهنمایی می کند ، همانند انجام دهنده آن است.
8- کم اهمیت جلوه دادن بدعت ها منجر به فسق و نا فرمانی می شود ؛ مثلاً همان افرادی که در حلقه های ذکر مرتکب بدعت شدند ، بعدها در جنگ نهروان برعلیه اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وسلم )و سرکرده ی آنها امیر المؤمنین علی بود جنگ کردند و در نهایت امیر المؤمنین علی آنان را ریشه کن کرد.یکی از علمای اسلامی به نام حسن بن علی بر بهاری از یاران امام احمد بن حمبل(رحمه الله) گفته است:«از بدعتهای کوچک بپرهیزکه بدعت کوچک به بدعتهای بزرگ تبدیل می شوند. و هر بدعتی که در امت به وجود آمده است، در ابتدا کوچک وشبیه حق بوده و شخص بدعت گذار فریفته آن شده و بعداً نتوانسته است از آن بیرون بیاید و در نتیجه بدعت بزرگ شده و به دین شخص بدعت گذار تبدیل شده است و بدین ترتیب شخص بدعت گذار با راه راست مخالفت کرده و از اسلام خارج شده است. پس از هرکس بویژه هم عصرانت سخنی را شنیدی، عجله به خرج نده و بدان عمل نکن تا نپرسی که آیا یکی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وسلم )یا یکی از علما در این زمینه سخنی گفته است یا نه. پس اگر اثری از آنان را دیدی به آن تمسک کن و گرنه از آن بگذر تا وارد آتش جهنم نشوی».
(قاضی محمد بن أبی یعلی،طبقات الحنابله،بیروت،دارالمعرفة،ج2،ص19- 18)
9- اعمال نیک به نیات نیک بستگی دارد ولی نیت نیک هیچ باطلی را به حق تیدیل نمی کند؛ چون
نیت به تنهای برای تصحیح عمل کافی نیست بلکه علاوه بر آن باید آن عمل مطابق با شریعت هم باشد.
( ابن قیم الجوزیة،مدارج الساکنین،بیروت،دارالکتاب عربی،ج1،ص85)
10- زیاده روی در کار نیک خوب نیست بلکه بد است. واین، امری است که در هر چیزی مشاهده می شود؛ چون هرچیزی که از حد خود گذشت به ضد خود تبدیل می شود ؛ مثلاً شجاعت اگر از حد خود بگذرد به بی باکی و بی پروایی و اگر از حد خود کمتر شود به ترس تبدیل می شود. هم چنین کرم و بخشش اگر از حد خود بگذرد به اسراف و تبذیر تبدیل می شود و اگر از حد (متعارف)خود کمتر شود،بخل و خست به حساب می آید.پس بهترین کارها حد متوسط آن ها است.
...ادامه در بخش دوم همین موضوع