بدعت چیست وآیا تصوف یک بدعت است؟ (بخش اول)

الاعتصام

(سوال) بدعت چیست وآیا تصوف یک بدعت است؟

(جواب) ابتدا باید دانست که منظور و مفهوم بدعت چیست، بعد در مورد بدعت بودن یا نبودن تصوف ‏نتیجه گیری خواهیم نمود.‏

علمای بزرگوار اسلام بدعت را چنین تعریف کرده اند:‏

بدعت در لغت به دو معنی بکار رفته است:‏

الف- به معنی چیزی که بدون نمونه ی قبلی ساخته شده است . از همین معنی است فرموده ی ‏خداوند متعال که می فرماید:‏

‏«قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ»(الأحقاف/9) ‏

‏«بگو:من نوظهور پیامبران (نخستین فرد ایشان) نیستم». ‏

یعنی من نخستین پیامبر نیستم که مبعوث شده ام بلکه قبل از من نیز پیامبران زیادی فرستاده ‏شده اند و من با فاصله ای بعد از آنها آمده ام.و به کسی که کاری بی سابقه و جدید و شگفت آور ‏را انجام داده است،گفته می شود:«أبدَعَ،ابتدَعَ و تبدَّعَ » یعنی چیز جدیدی را آورد.و از معنی ‏است فرموده ی خداوند متعال که می فرماید: ‏

‏«وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ» (البقره/117)‏

‏« و (پیروان عیسی) رهبانیتی را پدید آوردند که ما آن را بر آنان واجب نکرده بودیم ».‏

از آنجایی که خداوند آسمانها و زمین را بدون نمونه ی قبلی ساخته است.قرآن کریم ذات باری ‏را این چنین توصیف کرده است:‏

‏«بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»( الحدید/27)‏

‏« پدید آورنده ی آسمانها و زمین اوست ».‏

ب – به معنی رنج و خستگی.زمانی که شتر از روی لاغری ،بیماری و یا خستگی در راه می ‏خوابد ،گفته می شود «أبدعت الإبل». گاهی هم واژه «إبداع» تنها برای لنگیدن چهار پایان به ‏کار میرود و گفته می شود :«أبدعت به راحلته» یعنی شترش لنگید.
( نگاه کنید به:ابن منظور ‏،لسان عرب،بیروت،دارصادر،ج8،ص7وفیروز آبادی،قاموس المحیط ، ‏المؤسسةالعربیة،ج3،ص3-4)‏

2- در واقع معنی دوم بدعت به معنی اول بر می گردد: چرا که «أبدعت الراحلة» به این معنی ‏است که شتر بدون خستگی قبلی دچار خستگی شد . ابن منظور هم در «لسان ‏اعراب»(ج8،ص8) به این معنی اشاره کرده و گفته است :«انگار توقف شتر از حرکتی که به ‏آن عادت کرده است ،به عنوان ابداع و ایجاد چیزی خارج از عادت در نظر گرفته شده است ‏‏.حدیث زیر نیز که امام مسلم روایت کرده است ،به همین معنی به کار رفته است :«کیف أصنع ‏بما علی مفها»‏

‏«اگر (از گله ی شتران)شتری از حرکت افتاد ،با او چکار کنم؟»‏

ابن اثیر نیز در کتاب «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر»(ج1،ص107) به همین معنی اشاره ‏کرده است.‏

3- از آنچه گذشت روشن می شود که واژه ی «بدعة»مصدر نوعی از «ابتداع»و به معنی هر ‏چیزی است که بدونه الگو ونمونه ی قبلی ایجاد شده باشد و برای خیر و شر به کار می رود.( ‏ابن منظور،لسان العرب،ج8،ص8.) ‏

4- در مورد تعیین معنی شرعی بدعت اختلاف نظر وجود دارد ، برخی آن را در مقابل سنت ‏قرار داده و برخی هم آن را عام و شامل هر چیزی دانسته اند که بعد از عصر پیامبر( صلی الله ‏علیه وسلم ) به وجود آمده است ، خواه آن چیز محمود و پسندیده باشد و یا مذموم و ناپسند.‏

ولی بهترین،واضح ترین،جامع ترین و محکم ترین تعریف برای بدعت این تعریف است ‏که:بدعت عبارت است از ایجاد راه و روشی در دین (جهت دینداری) شبیه راه وروش شریعت ‏و به قصد تقرب به خدا بدون این که دلیل شرعی و صحیحی بر صحت آن وجود داشته باشد.
( ‏شاطبی،الاعتصام،بیروت،دارالمعرفة،ج1،ص37)‏

باقید «به قصد تقرب به خدا»بدعت های دنیوی از قبیل ماشین،تفنگ،هواپیما،تألیف کتاب و ‏امثال این ها از تعریف بدعت خارج می شوند:چرا که این ها وسایل مشروعی هستند برای ‏رسیدن به اهدافی که مشروعیت آنها به نص ثابت شده است . همان طور که گفته می شود : هر ‏آن چیزی که واجب بدون آن تمام و کامل نشود ،خود آن چیز هم واجب است . و در واقع همین ‏بدعت های دنیوی هستند که به احکام پنجگانه ی ( واجب ،مستحب،حرام،مکروه ومباح) تقسیم ‏می شوند نه بدعت های دینی آن طور که عز بن عبدالسلام گفته است.
(عز بن عبدالسلام،قواعد ‏الأحکام فی مصالح الأنعام،بیروت،دارالکتاب العلمیة،ج2،ص174-172)‏

حال تعریف بدعت را از دید علما مشاهده نمودیم و متوجه شدیم که بدعت به قصد تقرب الی الله ‏صورت می گیرد در حالیکه خداوند و پیامبرش بدان امر و ارشاد نفرموده اند.‏

حال آیا تصوف در زمان خود پیامبر صلی الله علیه وسلم وجود داشت؟ و آیا ایشان بدان امر و ‏سفارش کرده بودند؟ در کدام حدیث چنین امر و ارشادی وارد شده است که جمعی خود را ‏صوفی بنامند و بجای عبادت در مساجد مسلمانان، برای خود مکان جدیدی بنام خانقاه درست ‏کنند و با روشهای عجیب و غریب مشغول ذکر شوند و دسته ای مرید شخصی شوند؟!‏

آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم امر به ساخت مکانی بنام خانقاه کرده اند؟ در کدام حدیث و روایت ‏آمده است؟ آیا صحابه و شاگردان پیامبر صلی الله علیه وسلم صوفی بودند؟! آیا آنها حتی یک ‏خانقاه هم درست کردند؟ آیا ائمه اربعه در کتابهایشان چنین چیزی وجود دارد؟آیا آن بزرگواران ‏در کتب خویش احکام مربوط به تصوف و خانقاه و دراویش را ذکر نموده اند؟

اگر آری،پس مدرک این ادعا چیست؟کدام حدیث پیامبر چنین فرموده اند؟ یا کدام خلیفه یا ‏صحابه ایشان، تصوف را مدح نموده است؟اصلا در زمان آنها تصوف بوده است؟کدام آیه بدان ‏اشاره می کند؟

اگر بگویید آیه 151 سوره بقره در مورد تصوف آمده است!پس چرا از کلمه تصوف استفاده ‏نکرده است؟آیا منظور از تزکیه، صوفی گری و خانقاه درست کردن و درویش گری است؟! آیا ‏پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده اند که منظور از تزکیه در آیه مذکور، همان تصوف است؟! ‏در کدام حدیث چنین چیزی فرموده اند؟ پس شما از کجا می دانید که منظور از تزکیه یعنی ‏تصوف و صوفی گری؟ اگر در اثبات تصوف است کدام طریقه را می گوید؟قادریه یا نقشبندیه ‏یا دیگران؟پیامبر صلی الله علیه وسلم کدام طریقه بوده اند؟صحابه یا ائمه بر کدام طریقه بوده اند ‏تا ما نیز از آنها پیروی کنیم!‏

الله تعالی می فرمایند: «که‌ (محمد) آیات‌ ما را بر شما می‌خواند و شما را پاک‌ می‌گرداند» ‏

یعنی پیامبر صلی الله علیه وسلم اعراب جاهلی را از اخلاق‌ پست‌، اعمال‌ جاهلیت‌ و پلیدی‌ ‏نفسها، و از تاریکی‌ها به‌ سوی‌ نور می‌برد، چرا که آنها قبلا تمامی اعمال و اخلاق رذیله را ‏داشتند و اسلام آنها را به سوی اخلاق نیکو سوق داد ولی هرگز اسلام بدانها امر نکرد که جهت ‏تزکیه خود را از مردم جدا کنند و با روشهای دلخواه خود به عبادت و پاک کردن نفوس خود ‏بپردازید.‏

بنابراین شکی نیست که تزکیه نفس یکی از اهداف اصلی اسلام است و این امر مسلمی است ‏ولی روش تزکیه نفس را نیز به ما آموزش داده است و انسانها را مختار نکرده است تا به هر ‏هر طریقی که خود نیکو بدارند مشغول تزکیه نفوسشان شوند، زیرا شارع و حاکم الله تعالی ‏است و کسی جز وی حق تشریع ندارد و پیامبر صلی الله علیه وسلم مبلغ این شرع است و بر ‏تمامی مومنان واجب است از راه و روش قرآن و پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروی کنند، نه ‏بیشتر و نه کمتر چنانکه الله تعالی می فرمایند:‏

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب 21) یعنی: مسلّماً برای شما در زندگی رسول ‏خدا سرمشق نیکویی بود.‏

و نیز می فرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ ‏الْعِقَابِ»(حشر 7)‏

یعنی: آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری ‏نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!‏

و بدعت و نوآوری و تشریع مخالفت با الله تعالی است. مسلمانان در تمامی اعمال عبادی از ریز ‏و درشت باید از الله و رسولش پیروی کنند و مادامیکه به امری توصیه نکرده باشند، هرچند از ‏نظر ما نیکو و پسندیده باشد حق نداریم آن عمل را بعنوان دین بپذیریم و با آن به الله نزدیک ‏شویم.‏

پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرمایند: «من عملَ عملاً لیس علیه أمرنا فهو ردّ».( مسلم)‏

‏ «هرکس کاری کند که مطابق دین و سنت ما نباشد ،مردود است ».‏

عبداﷲ بن عمر رضی ﷲ عنهما گفته است:«کل بدعة ضلالة وإن رآها الناس حسنة»‏

‏«هر بدعتی گمراهی است اگر چه مردم آنرا خوب ببینند».( دارمی آن را با سند صحیح روایت ‏کرده است)‏

اگر به افعال صحابه بنگریم آن را موافق اقوالشان خواهیم دید:«ما قبل از نماز صبح بر در ‏عبداﷲ بن می نشستیم، وقتی که بیرون می آمد،با او به مسجد می رفتیم.ابو موسی اشعری پیش ‏ما آمد و گفت : آیا هنوز ابو عبدالرحمن(عبداﷲ بن مسعود)بیرون نیامده است؟ گفتیم:نه.پس با ما ‏نشست تا اینکه (عبداﷲ بن مسعود)بیرون آمد.وقتی که بیرون آمد ، همه ما برخواستیم وبااورفتیم. ‏ابو موسی اشعری گفت:ای ابو عبدالرحمن !چند لحظه ی پیش چیزی را در مسجد دیدمکه آن را ‏نپسندیدم ولی به حمد و سپاس خدا چیزی جز خیر ونیکی ندیدم.ابوعبدالرحمن گفت:آن چه ‏بود؟گفت:اگر زنده بمانی خواهید دید.گفت:مردم را در مسجد دیدم که حلقه های را تشکیل داده ‏بودند و منتظر نماز بودند . در هر حلقه مردی وجود داشت که سنگریزه های در دست داشت و ‏می گفت:صد بار تکبیر بگویید ،و مردم صد بار تکبیر می گفتند.(آن مرد)می گفت صد بار ‏تهلیل بگوییدو مردم صد بار تهلیل می گفتند . می گفت صد بار تسبیح بگویید،و مردم صد بار ‏تسبیح می گفتند. (ابو عبد الرحمن گفت: به آنها چه گفتی ؟(ابو موسی اشعری)گفت:به آنها ‏چیزی نگفتم و منتظر نظر و دستور شما بودم. (ابو عبدالرحمن )گفت:چرا به آنان دستور ندادی ‏که گناهانشان را بشمارند و چرا برایشان تضمین نکردی که حسناتشان ضایع نمی شود؟ ‏سپس(ابو عبد الرحمن)به راه افتاد و ماهم با او به راه افتادیم تا اینکه به یکی از این حلقه ها ‏رسید و توقف کرد و گفت:این چه چیزی است که من می بینم شما انجام می دهید؟گفتند:ای ابم ‏عبد الرحمان!این ها سنگریزههای هستند که با آنها تکبیر و تهلیل وتسبیح هایمان را می شماریم. ‏‏(ابو عبد الرحمن) گفت: گناهانتان را بشمارید که من برایتان تضمین می کنم که هیچ یک از ‏حسناتتان ضایع نمی شود. وای بر شما ای امت محمد ! هلاک و نابودی شما چقدرسریع است. ‏هنوز اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) در میان شما وجود دارند و لباسهای پیامبر فرسوده ‏نشده و ظرف هایشان شکسته نشده اند(که شما دست به چنین کارهای می زنید ).قسم به ذاتی که ‏جان من در دست او است یا شما آیینی را بهتر از آیین محمد برگزیده اید و یا این که دری را ‏برای گمراهی باز کردهاید . گفتند:ای ابو عبد الرحمن! به خدا قسم بجز خیر ونیکی قصد ‏دیگری نداشتیم . (ابو عبد الرحمن )گفت:چه بسیارند کسانی که قصد خیر و نیکی میکنند ولی ‏بدان نمی رسند ، رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) به ما گفته است:‏

‏«أن قوماًیقروون القرآن لایجاوز تراقیهم»‏

‏«مردمانی هستند که قرآن را می خوانند ولی از حقشان تجاوز نمی کنند».‏

به خدا قسم می خورم که شاید بیشتر شما جزو آنان باشید.سپس(ابو عبدالرحمن)از آنان روی ‏گردانید ورفت. عمرو بن سلمه گفته است:اکثر اهل این حلقه هارا دیدم که در جنگ نهروان به ‏همراه خوارج بر علیه ما می جنگیدند».( دارمی و ابو نعیم با سند آنرا روایت کرده اند)‏

این روایت در بر گیرنده ی اصول و قواعد بزرگی به شرح زیر است که تنها کسانی که از ‏سنت پیامبر(صلی الله علیه وسلم ) پیروی کرده و از دستورات خدا و رسولش سرپیچی نمی کنند ‏از آن اگاهی می یابند:‏

1-کسی که غایت وهدف را تشریع کرده ،وسیله را فراموش نکرده است : مثلاً وقتی که ‏خدا«ذکر»را تشریع کرده وسیله آن را فراموش نکرده است. پیامبر(صلی الله علیه وسلم ‏‏)با(بندهای)دست راست خود تسبیحات را حساب می کرد و می گفت ::این (بند)ها در روز ‏قیامت گواهی می دهند.‏

2-بدعت اضافی گمراهی است، و آن بدعتی است که اصل آن مستند به دلیلی است ولی کیفیت ‏و روش آن غیر مستند است. این نوع بدعت را بدعت اضافی نامیده اند؛ چون نه بطور کامل ‏مخالف سنت است و نه بطور کامل با آن موافقت دارد.‏

3-خداوند متعال تنها با روشها یی پرستش می شود که خود آنها را تشریع کرده است و نه از ‏روی هوا و عادتها و بدعتها.‏

4-بدعت، سنت را از بین می برد. آن افراد بدعت گذار، روشی را برا یذکر اختراع کرده بودند ‏که از رسول خدا(صلی الله علیه وسلم ) روایت نشده بود و با این کار سنت پیامبر(صلی الله علیه ‏وسلم ) را از بین بردند. واین اصلی است که سلف صالح آنرا فهمیده و به یقین دریافته اند که ‏بدعت و سنت با هم جمع نمی شوند. تابع گرانقدر، حسا ن بن عطیه (رضی الله عنه ) گفته ‏است:«ما ابتدع قوم بدعة فی دینهم،إلا نزع من سنتهم مثلها»‏

‏«هر ملتی که بدعتی را در دین خود ایجاد کند، سنتی همانند آن از آنان گرفته می شود».( ‏دارمی با سند صحیح)‏

5-بدعت باعث نابودی می شود؛چرا که بدعت منجر به ترک سنت می شود و این گمراهی ‏بزگی است. صحابی (پیامبر(صلی الله علیه وسلم )) عبد الله بن مسعود (رضی الله عنه ) گفته ‏است:«ولو ترکتم سنة نبیکم للظللتم»‏

‏«اگر سنت پیامبرتان را رها کنید، گمراه می شوید».( مسلم)‏

و اگر امتی گمراه شده، نابود می شود. و به همین علت بود که عبد الله بن مسعود به آن حلقه ‏های ذکر گفت:«وای بر شما ای امت محمد!هلاک و نابودی شما چقدر سریع است!».‏

6- بدعت پیک کفر است؛چرا که شخص بدعت گذار در واقع خود را قانون گذار و نظیر خدا ‏قرار داده و خواسته است که احکام احکم الحاکمین را از سر بگیرد و پنداشته است که وی بر ‏آیینی بهتر از آیین حضرت محمد (صلی الله علیه وسلم )است.‏

7-بدعتها باب اختلاف که باب گمراهی است را باز می کنند. و هر کس بنیان گذارسنت بدی در ‏اسلام باشد گناه آن و گناه هر کس که بدان عمل کند تا روز قیامت بر عهده ی وی خواهد ‏بودبدون این که از گناه آنان چیزی کم شود؛چون کسی که مردم را به شر و بدی راهنمایی می ‏کند ، همانند انجام دهنده آن است.‏

8- کم اهمیت جلوه دادن بدعت ها منجر به فسق و نا فرمانی می شود ؛ مثلاً همان افرادی که در ‏حلقه های ذکر مرتکب بدعت شدند ، بعدها در جنگ نهروان برعلیه اصحاب پیامبر (صلی الله ‏علیه وسلم )و سرکرده ی آنها امیر المؤمنین علی بود جنگ کردند و در نهایت امیر المؤمنین ‏علی آنان را ریشه کن کرد.یکی از علمای اسلامی به نام حسن بن علی بر بهاری از یاران امام ‏احمد بن حمبل(رحمه الله) گفته است:«از بدعتهای کوچک بپرهیزکه بدعت کوچک به بدعتهای ‏بزرگ تبدیل می شوند. و هر بدعتی که در امت به وجود آمده است، در ابتدا کوچک وشبیه حق ‏بوده و شخص بدعت گذار فریفته آن شده و بعداً نتوانسته است از آن بیرون بیاید و در نتیجه ‏بدعت بزرگ شده و به دین شخص بدعت گذار تبدیل شده است و بدین ترتیب شخص بدعت ‏گذار با راه راست مخالفت کرده و از اسلام خارج شده است. پس از هرکس بویژه هم عصرانت ‏سخنی را شنیدی، عجله به خرج نده و بدان عمل نکن تا نپرسی که آیا یکی از اصحاب پیامبر ‏‏(صلی الله علیه وسلم )یا یکی از علما در این زمینه سخنی گفته است یا نه. پس اگر اثری از ‏آنان را دیدی به آن تمسک کن و گرنه از آن بگذر تا وارد آتش جهنم نشوی».
(قاضی محمد بن ‏أبی یعلی،طبقات الحنابله،بیروت،دارالمعرفة،ج2،ص19- 18)‏

9- اعمال نیک به نیات نیک بستگی دارد ولی نیت نیک هیچ باطلی را به حق تیدیل نمی کند؛ ‏چون ‏

نیت به تنهای برای تصحیح عمل کافی نیست بلکه علاوه بر آن باید آن عمل مطابق با شریعت ‏هم باشد.
( ابن قیم الجوزیة،مدارج الساکنین،بیروت،دارالکتاب عربی،ج1،ص85) ‏

10- زیاده روی در کار نیک خوب نیست بلکه بد است. واین، امری است که در هر چیزی ‏مشاهده می شود؛ چون هرچیزی که از حد خود گذشت به ضد خود تبدیل می شود ؛ مثلاً ‏شجاعت اگر از حد خود بگذرد به بی باکی و بی پروایی و اگر از حد خود کمتر شود به ترس ‏تبدیل می شود. هم چنین کرم و بخشش اگر از حد خود بگذرد به اسراف و تبذیر تبدیل می شود ‏و اگر از حد (متعارف)خود کمتر شود،بخل و خست به حساب می آید.پس بهترین کارها حد ‏متوسط آن ها است.‏


 ...ادامه در بخش دوم همین موضوع

نظر دهید