" رد شبهات توسل به اموات " (6) ( بررسی حدیثی که می گویند روی عرش شهادتین نوشته شده بود و آدم و حوا به پیامبر توسل جستند !)

الاعتصام

حدیثی که به آن اشاره شده است و متاسفانه اهل بدعت برای اثبات ‏اعتقاد فاسد خود به آن استناد می کنند، حدیث دروغین و جعلی است، و حتی ضعیف هم نیست!‏ یعنی از ضعیف هم پایین تر است !


بر طبق این حدیث ساختگی که برای جواز توسل به مقام و منزلت پیامبر صلی الله علیه وسلم به ‏آن استناد می شود، از عمر ابن خطاب رضی الله عنه روایت شده که گفت: قال رسول الله صلی ‏الله علیه وسلم : « لما اقترف آدم الخطیئة قال : یا رب أسألک بحق محمد لما غفرت لی ، فقال الله ‏‏: یا آدم ، وکیف عرفت محمدا ولم أخلقه ؟ قال : یا رب ، لأنک لما خلقتنی بیدک ونفخت فی من ‏روحک رفعت رأسی فرأیت علی قوائم العرش مکتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله فعلمت أنک لم ‏تضف إلی اسمک إلا أحب الخلق إلیک ، فقال الله : صدقت یا آدم ، إنه لأحب الخلق إلی ادعنی بحقه ‏فقد غفرت لک ولولا محمد ما خلقتک ».‏


یعنی: رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: «هنگامی که آدم علیه السلام مرتکب گناه شد، ‏اینگونه دعا کرد: پروردگارا! به حق محمد (پیامبر آخر زمان) از تو مسئلت دارم که مرا ‏بیامرزی، خداوند متعال هم فرمود: ای آدم، چگونه محمد را شناختی درحالیکه هنوز او را خلق ‏نکرده ام؟ آدم گفت: پروردگارا! زیرا هنگامی که مرا با دستانت خلق کردی و از روح خود در ‏من دمیدی، سرم را بالا بردم و دیدم که بر روی عرش نوشته شده " لا إله إلا الله محمد رسول ‏الله " و من هم دانستم که تو اسم کسی را جز محبوبترین خلقت را نزد اسم خود قرار نمی دهی، ‏خداوند متعال فرمود: راست گفتی ای آدم، او (محمد) محبوترین خلایق نزد من است، پس به ‏حق او نزد من دعا کن و من نیز تو را آمرزیدم و براستی که اگر بخاطر محمد نبود تو را هم ‏خلق نمی کردم».‏


این حدیث را طبرانی در معجم الاوسط (6/313-314 رقم:6502) آورده است و همچنین در ‏مستدرک حاکم (2/615) و ابونعیم در"دلائل النبوة" و بیهقی هم در "دلائل النبوة" (5/488) ابن ‏عساکر و غیره نیز آنرا ذکر کرده اند.‏


اما همانطور که گفته شد این حدیث باطل و دروغ و ساختگی است، برای بیان ذکر علما در ‏خصوص این حدیث دروغین باید در ابتدا اشاره کنیم که این حدیث دارای دو سلسله روایت و به ‏اصطلاح دو سند است:‏


طریق اول: امام طبرانی در "معجم الاوسط" از طریق محمد بن داود بن اسلم صدفی مصری از ‏احمد بن سعید مدنی فهری از عبدالله بن اسماعیل مدنی از عبدالرحمن بن زید بن اسلم از پدرش ‏از جدش از عمر رضی الله عنه .‏


و طریق دوم: حاکم در "مستدرک" و بیهقی و ابونعیم در "دلائل النبوة" از طریق أبوالحارث ‏عبد الله بن مسلم الفهری، از إسماعیل بن مسلمة ، ازعبد الرحمن بن زید بن أسلم ، از پدرش، از ‏جدش، از عمر بن الخطاب رضی الله عنه.‏


بررسی اقوال محدثین در ارتباط با راویان این دو سند:‏


طریق اول: در این سند چند نفر وجود دارند (محمد بن داود، و احمد بن سعید فهری، و عبدالله ‏بن اسماعیل مدنی) که شخصیت آنها مجهول است و به اصطلاح مجهول الحال هستند، و همین ‏امر موجب طعن در حدیث خواهد شد. ‏


همچنین در این سند شخصی بنام "عبدالرحمن بن زید بن اسلم" وجود دارد که او شخصی ‏متروک الحدیث است و چندین حدیث دروغین را روایت کرده است. و امام احمد و ابوداود و ‏نسایی و ابوزرعه و دیگران او را ضعیف می دانند، و ابن مدینی و را شدیدا ضعیف دانسته و ‏حتی ابونعیم در مورد او گفته: او احادیث موضوع و ساختگی روایت کرده است.‏


نگاه کنید به: "المقتنی فی سرد الکنی" (1/163) و (3/423 رقم: 1643) تالیف امام ذهبی. و ‏کتاب "تهذیب الکمال" (17/119-114).‏

 

طریق دوم: این سند هم دارای دو علت و سبب مخفی (که به صحت حدیث خدشه وارد می کند) ‏وجود دارد:‏


‏1- فردی بنام "عبدالله بن مسلم ابوالحارث فهری" در سند وجود دارد که او مجهول الحال است ‏و امام ذهبی در مورد او می گوید: نمی دانم او کیست؟ و ادامه داده و گفته: او حدیث دروغی را ‏از اسماعیل بن مسلمه بن قعنب از عبدالرحمن بن زید بن اسلم روایت کرده: «یا آدم لولاک ‏محمد ما خلقتک». کتاب "المیزان" (2/504) و "تهذیب الکمال" (3/208).‏


‏2- شخصی بنام "عبدالرحمن بن زید بن اسلم" در سند وجود دارد (که در سند اول هم وجود ‏داشت) که او متروک الحدیث است.‏

 

خلاصه اینکه با توجه به ایرادات فوق، محدثین حکم به دروغ بودن حدیث داده اند. و امام ذهبی ‏و ابن عبدالهادی و ابن حجر عسقلانی و البانی همگی حدیث را دروغ و باطل دانسته اند، ولی ‏امام بیهقی و ابن کثیر و سیوطی و ملا علی قاری حدیث را ضعیف دانسته اند. نگاه کنید به: ‏‏"الصارم المنکی فی الرد علی السبکی" (44 ص) و سلسلة الاحادیث موضوعة البانی (حدیث ‏‏25).‏

 

اما در ارتباط به این قول حاکم که بعد از روایت حدیث آنرا ذکر کرده: « هذا حدیث صحیح ‏الإسناد وهو أول حدیث ذکرته لعبد الرحمن بن زید بن أسلم». یعنی: این حدیث (حدیث مورد ‏مناقشه) صحیح الاسناد است و اولین حدیث است که از عبدالرحمن بن زید بن اسلم ذکر کرده ام.‏


امام ذهبی در تعلیقی بر این کلام حاکم گفته: «بل موضوع، و عبدالرحمن واهٍ». یعنی: بلکه این ‏حدیث موضوع و ساختگی است، چرا که عبدالرحمن (بن زید) فردی ضعیف و ناچیز است.‏


بنابراین حاکم در خصوص تصحیح این حدیث دچار اشتباه شده است، بنابراین این حدیث باطل و ‏مردود است، و نمی توان به احادیث باطل استناد جست، هرچند که اهل بدعت به صحت و ‏ضعف روایات اهمیت نمی دهند، خصوصا که عقاید باطل آنها جز از طریق روایات باطل و ‏ضعیف ثابت نمی شود.‏


متاسفانه عده ای افراد ناآگاه با استناد به روایانی مبهم و نجهول ادعا دارند که بر روی عرش شهادتین یا دعاهای مخصوصی مکتوب است در حالیکه در هیچیک از کتابهای حدیثی معتبر چنین چیزی روایت نشده که بر روی عرش نوشته شده باشد: " لااله الا الله محمد رسول الله ".


و بدون شک اینگونه روایات ساختگی و کذب هستند که متاسفانه برخی از اهل بدعت آنرا بین مردم انتشار می دهند، در زیر برخی از روایات مشابه را که به دروغ ساخته شده اند می آوریم:


{ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرموده: هنگامی که خداوند تعالی، آدم را آفرید، او را در پیشگاه خود بداشت. آدم عطسه کرد، خداوند سپاس گفتن را به او الهام کرد؛ خداوند فرمود:


ای آدم! مرا سپاس گفتی، به عزّت و بزرگیم سوگند، اگر نمی خواستم در آخرالزمان دو بنده (از نسل تو) بیافرینم، ترا نمی آفریدم.


آدم گفت: به حقّ حُرمت آن ها در پیشگاه تو، نام آن دو چیست؟ خداوند فرمود: ای آدم! به طرف عرش نگاه کن.


آدم دو جمله نورانی را دید:


لا اله الاّ اللّه، محمّد نبی الرّحمة، و علی مفتاح الجنّة.


آلیتُ علی نفسی، ان ارحم من والاهما، و اُعَذّب من عاداهما.}


 

{پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:


از دریاهای نور گذشتم تا این که پروردگارم مرا در جایگاهی نزد خود از ملکوت رحمان، قرار داد که دوست می داشتم... پس به طرف راست عرش توجه کردم، دیدم برپایه راست عرش چنین نوشته شده است:


لا اله الاّ انا وحدی لا شریک لی، محمّد رسولی ایدتُهُ بِعلی.}


{ابی سعید خدری گوید: با پیامبر صلی الله علیه وسلم نشسته بودیم، مردی آمد و گفت: ای پیامبر خدا! منظور از «عالین» در این سخن خداوند خطاب به ابلیس، چیست؟


«اَستکبرتَ اَمْ کنتَ من العالین»؛ آیا استکبار ورزیدی یا از بلند مرتبگان بودی؟


«عالین» که از فرشتگان برترند، چه کسانی اند؟


پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: من، علی، فاطمه، حسن و حسین.


دو هزار سال قبل از این که خداوند، آدم را بیافریند ما پنج تن در سرادق (سراپرده) عرش، خداوند را تسبیح می گفتیم و فرشتگان در تسبیح از ما پیروی می کردند.}

 

{آدم علیه السلام گفت: هنگامی که مرا آفریدی، دیدم در عرش نوشته شده:


«محمّد رسول اللّه، علی امیرالمؤمنین.»}

 

{ هنگامی که خداوند آدم و حوا علیهما السلام را به بهشت وارد کرد، آن دو به جایگاه محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان نگاه کردند، دیدند برترین جایگاه ها در بهشت است. گفتند: پروردگارا! این جایگاهِ چه کسانی است؟ خداوند فرمود: سرتان را بلند کرده و به ساق عرش دیده افکنید. نگاه کردند، دیدند با نور خدایی بر ساق عرش نام محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان دیگر ثبت است.


پس از آن که خداوند آدم و حوا را به خاطر نافرمانی، از بهشت بیرون کرده و بر روی زمین جای داد و پس از آن که اراده کرد توبه آن ها را بپذیرد، جبرئیل از طرف خداوند نزد آن دو آمد و گفت: شما برخود ستم کردید، اگر می خواهید خداوند توبه شما را بپذیرد، او را به حقّ همان نام هایی که در ساق عرش دیدید، سوگند دهید.


آدم و حوا گفتند:


«اللّهمّ انّا نسألک بحقّ الاَکرمین علیک محمّد و علی و فاطمة و الحسن و الحسین و الائمّة الاّتبت علینا و رحمَتَنا»


خداوند توبه شان را پذیرفت.}


{ وقتی که حضرت ابراهیم را در منجنیق گذاشتند تا در آتش افکنند، جبرئیل خشمناک شد. خداوند بدو وحی کرده، پرسید: چرا خشمناک شدی؟ جبرئیل گفت: ای پروردگار! خلیل تو که در روی زمین جز او کسی ترا پرستش نمی کند، دشمن تو و او بر او دست یافته است! خداوند فرمود: ساکت شو. بنده ای مانند تو که می ترسد فرصت را از دست دهد، شتاب می کند؛ اما من هر وقت خواستم بنده ام را نجات می دهم؛ جبرئیل از سخن خود توبه کرده به طرف ابراهیم رفت، بدو گفت: آیا نیازی داری؟ ابراهیم گفت: نیازی به تو ندارم. پس از این، خداوند برای ابراهیم انگشتری فرستاد که در آن شش جمله بود:


«لا اله الاّ اللّه، محمّد رسول اللّه، لاحول ولاقوّة الاّ باللّه، فوّضتُ امری الی اللّه، اسندت ظهری الی اللّه، حسبی اللّه.»


... کارم را به خدا واگذار کردم، به خداوند تکیه کردم، خداوند مرا بس است.


خداوند، بدو وحی کرد: این انگشتر را در دست کن که من آتش را برتو سرد و سلامت گردانم.}


از این قبیل روایات دروغ بین اهل بدعت بسیار رواج دارد ولی بر هر مسلمانی واجب است که نسبت به این اکاذیب برائت بجوید و به دروغ چیزی را به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت ندهد زیرا در حدیث صحیح از پیامبر صلی الله علیه وسلم آمده است که ایشان فرمودند:


«من کذب علیَّ مُتعمداً فلیتبوَّأ مقعدَه من النار» بخاری (1291) کتاب جنائز.


یعنی: هرکس عمدا (و آگاهانه) بر من دروغ ببندد، پس نشیمنگاه خود را آتش جهنم مهیا ببیند.


و در فرموده ی دیگری پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «من حدث عنی بحدیث یری أنه کذب فهو أحد الکاذبین»


یعنی: هر کس از من حدیثی روایت کند در حالیکه بداند که آن حدیث دروغ است، پس او نیز یکی از جاعلان و دروغگویان  است. (مسلم در مقدمه ی صحیح خود روایت کرده؛ 1- باب وجوب روایت از ثقات و ترک دروغگویان و تحذیر از کذب بر رسول الله صلی الله علیه وسلم .)


بنابراین ما نباید احادیث دروغ را بین مردم نقل کنیم و اگر در بین جماعتی چنین روایات دروغی را مشاهده نمودیم بر ما واجب است که آنها را از انتشار این اکاذیب تحذیر نماییم.

 

والله اعلم

 

نظر دهید