(سوال) معنای شرط اظهار دین واقامت در کشورهای کفر چیست ؟
(جواب) شیخ حمد بن علی بن عتیق (از پیشوایان بزرگ سلفی است که در نجد به دعوت و اصلاح پرداخته است) گوید:
مسئله چهارم، مسئلهی اظهار دین است، چرا که بسیاری از مردم فکر میکنند که اگر فردی کلمه شهادت را بر زبان جاری کند و نمازهای پنجگانه را ادا نماید، مانعی برای رفتن به مسجد، برایش نباشد دین خود آشکارکرده است، اگر چه با مشرکین باشد، این گونه افراد زشتترین اشتباه را مرتکب میشوند.
باید دانست که: کفر اقسامی دارد عواملی که موجب کفر میگردد، متعدد و متنوع است، برخی، از اقسام آن ذکر گردید، مسلمان آشکار کنندهی دین خود نخواهد بود مگر زمانی که با گروههای کفر و نوع کفری که دارند مخالفت کند و مخالفت خود را با دشمنی و اعلان برائت از مشرکین آشکار گرداند.
لذا هر کس کفرش از نوع شرک باشد، اظهار دین با توحید، منع از شرک و هشدار نسبت آن باید باشد. هر کس کفرش با انکار رسالت باشد، آشکار کردن دین نزد او بدین صورت است که به صراحت گواهی دهد که محمد رسولالله صلی الله علیه وسلم است و دیگران را به پیروی از ایشان دعوت دهد. هر کس کفرش ترک نماز باشد، اظهار دین نزد وی نماز خواندن و امر به نماز است. هر کس کفرش همکاری با مشرکین و اطاعت از آنان باشد، اظهار دین در نزد وی دشمنی به صورت آشکار و اعلان بیزاری از مشرکین است. خلاصه اینکه: فقط کسی دینش را اظهار میکند که آشکارا از تمام کفاری که با وی، همنشین هستند اعلان بیزاری کند و دشمنیاش را بوسیلهی همان چیزی که موجب کفر وی شده است، اظهار و اعلان بیزاری نماید، به همین سبب بود که مشرکان دربارهی پیامبر صلی الله علیه وسلم میگفتند: دین ما را خدشهدار ساخته، باورها و اعتقادات ما را احمقانه خوانده و معبودان ما را دشنام داده است.
الله تعالی میفرماید: «قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (104)وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا وَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (105)وَلا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَنْفَعُکَ وَلا یَضُرُّکَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِینَ (106)»
(بگو ای مردم: اگر در عقیده من شک دارید من آنهایی راکه جز الله عبادت میکنید، عبادت نمیکنم تنها پروردگاری را عبادت میکنم که شما را میمیراند و من مأمورم که از مؤمنان باشم، و به من دستورداده شده که روی خود را به آیینی متوجه سازم که از هرگونه شرک خالی است و از مشرکان مباش، و جز الله چیزی را که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی مخوان که اگر چنین کنی از ستمکاران خواهی بود). «یونس/104-106»
الله تعالی پیامبرش صلی الله علیه وسلم را مأموریت داد که به آنها بگوید:«یا ایها الناس...»تا آخر آیه یعنی:«وقتی شما نسبت به دینی که من برآنم شک دارید پس من هم از دینی که شما تابع آن هستید، بیزارم و پروردگارم به من دستور داده است که از مؤمنانی باشم که دشمنان شما هستند و مرا از اینکه از مشرکینی باشم که از اولیا و دوستان شما هستند، منعکرده است».
الله تعالی میفرماید:« قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ (1)لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2)وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3)وَلا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ (4)وَلا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5)لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ (6)»
(بگو: ای کافران، آنچه را شما کافران عبادت میکنید، عبادت نمیکنم، و نه شما آنچه راکه من عبادت میکنم، عبادت میکنید، و نه من آنچه را که شما عبادت کردهاید، عبادت میکنم، و نه شما آنچه را که من عبادت میکنم، عبادت میکنید، آیین شما برای خودتان، وآیین من برای خودم). [الکافرون]
الله تعالی به پیامبرش صلی الله علیه وسلم دستورمیدهد که به کفار بگوید: «دینکم الذی أنتم علیه أنا بریء منه، و دینی الذی أنا علیه أنتم براء منه»: (من از دینی که شما برآن هستید، بیزارم و از دینی که من بر آنم شما هم بیزار هستید).
منظور: این است که آشکارا به آنها بگوید، کافر هستند، پیامبر صلی الله علیه وسلم از آنها و دینشان بیزار است. لذا هر کس پیرو واقعی پیامبر صلی الله علیه وسلم است باید این شعارش باشد و نمی تواند دینش را اظهار نماید. مگر با این شعار، زمانی که صحابه به این حکم عمل کردند، مشرکین دست به آزار و اذیتشان زدند، در نتیجه پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنها دستور داد به حبشه هجرت کنند.
اگر پیامبر صلی الله علیه وسلم رخصتی برسکوت آنها در برابر مشرکین مییافت قطعاً دستور هجرت به دیار غربت را صادر نمیکرد.
در سیرت {«مختصر السیره»شیخ محمد بن عبدالوهاب (1/280،281)با اضافات } چنین آمده: زمانی که خالد بن ولید رضی الله عنه در مسیر اهالی یمامه به منطقه ی «عرض»( آن وادی الیمامه است) که مرتد شده بودند، رسید 200 رزمنده را به منطقه فرستاد وگفت: به هر کس برخوردید دستگیرش کنید. آنان (مُجَّاعة) را با 23 تن از قومش دستگیر کردند وقتی او را به نزد خالد رضی الله عنه آورند به خالد رضی الله عنه گفت: ای خالد! تو میدانی که من در حیات پیامبر صلی الله علیه وسلم به نزد ایشان آمدم و بر اسلام بیعت کردم اکنون من به همان عقیده قبلی خود [اسلام] هستم و اگر کذابی [مسیلمه] از میان ما شورش کرده است.
الله میفرماید: « وَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى»
(هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد). «انعام/ 124»
خالد رضی الله عنه گفت: ای مجاعه! اکنون عقیدهی گذشتهات[اسلام] را رها نمودی، این کذّاب (مسیلمه) را تأیید نموده ای و در برابر وی سکوت کردی حال آنکه محترمترین فرد اهالی یمامه هستی - و خبر آمدن من به تو رسیده است- پس حقیقت این است که تو به آنچه این کذّاب میگوید، معترف هستی و آنچه آورده بدان راضی هستی. امّا حالا که دستگیر شدی، عذر میآوری. در حالیکه در بین گروهی حرفهایی زدهای [آن کذاب] با ثمامه (ثمامه ابن اثال ابن النعمان الحنفی،ابو امامه الیمامی) حرف زده بود. او رد و انکار کرده بود و با یشکری (عمیر بن ضابیءالیشکری) نیز حرف زده بود.
اگر بگویی: از قوم خود میترسم پس چرا به نزد من نیامدی و یا برای من نمایندهای نفرستادی؟!
مجاعه گفت: ای پسر مغیره! اگر صلاح میدانی از همه اینها بگذر؟ گفت: از خون تو گذشت کردم، اما در دل رها کردنت را ناپسند میدانم! در بحث هجرت نظریه فرزندان شیخ [محمد بن عبدالوهاب]را متذکر میشویم که وقتی فردی در کشور کفر زندگی می کند و بتواند دین خود را آشکار کند، تاجایی که بتواند بین کفار از آنها بیزاری جوید و به صراحت به آنان بگوید کافر هستند و او دشمن آنها است. (اگر این گونه ممکن باشد او دینش را اظهار نموده و در غیر این صورت، اظهار دین صورت نگرفته است.
از کتاب السبیل النجاة والفکاک- حمد بن علی بن عتیق
ضمن [مجموعة التوحید] نشر بشیر عیون – ص(366-369)
والله اعلم