الاعتصام
(سوال)عده ای هستند که نماز میخوانندوظاهرا عملی انجام نمیدهند که آنها را از اسلام خارج کند اما میگویند معجزاتی که در قران کریم ذکر شده مثل عصای موسی علیه السلام کنایه است از علم و حکمت یا اینکه مثلا فرعون در دریای علم و حکمت غرق شده نه اینکه دریا شکافته شده باشد و کلا منکر صورت گرفتن معجزات به صورت ظاهر آیات هستند؟ حکم این افراد چیست کافر یا اهل بدعت یا فاسق یا چیز دیگر؟
(جواب) این امر بستگی دارد، معمولا آیات قرآن یا محکم هستند و یا متشابه، ولی آیات متشابه بوسیله ی نصوص دیگر از تشابه خارج می گردند و لذا در کل قرآن کتابی محکم است. اما بعضی از نصوص و آیات قابل تاویل هستند و بعضی دیگر غیر قابل تاویل..
علما در مورد کسانی که منکر ظاهر نصوص قرآن می شوند چنین حکم کرده اند که: اگر آنکسی که ظاهر آیه را به معنای دیگری تعبیر می کند (تأویل می کند)، چنانکه تاویل او سائغ باشد پس حکم تکفییر وی صادر نمی شود ولی اگر تاویل وی غیر سائغ باشد پس تکفیر می گردد.
حال در مورد این اشخاص نیز که منکر حقایقی همچون شکافته شدن دریا بر موسی علیه السلام و یارانش و یا دیگر حقایق قرآنی می شوند، چنین حکم می شود: ابتدا به تاویل و تفسیر آنها نظر می کنیم ببینیم که آیا تاویل آنها سائغ است یا غیر سائغ؟ اگر تاویل آنها سائغ بود، پس ا تکفیر آنها امتناع می کنیم و در عوض آنها را اهل بدعت می پنداریم که لازمست از آنها دوری و تحذیر شود. اگر تاویل آنها غیر سائغ بود، پس تکفیر می شوند و بعنوان مرتد تلقی خواهند شد.
اما تاویل سائغ کدام است و غیر سائغ کدام؟
ابتدا باید بدانیم که منظور از تاویل چیست؟
تأویل، یعنی: حمل لفظ (آیه یا حدیث) بر غیر مدلول آن که در ظاهر وجود دارد. یعنی مدلول آیه واضح و مشخص است ولی فرد تاویل کننده ظاهر نص را به معنای دیگری تعبیر می کند، در اینجا گویند که فلانی آیه را تاویل می کند. مثلا کسانی هستند که می گویند منظور از "ید" (دست) در قرآن قدرت است نه دست، اینجا گفته می شود که این افراد لفظ "ید" را به معنای غیر حقیقی دیگری که بر آن دلالت ندارد تعبیر کرده و به قدرت تأویل می کنند.
اما تاویل دو نوع دارد:
1- تاویل جایز (سائغ).
2- تاویل ناجایز (غیر سائغ).
تاویل جایز عبارتست از: حمل لفظ آیه بر غیر مدلول آن با وجود قرائن و دلایلی که آن معنای غیر حقیقی را تقویت کند.
بنابر این تعریف و توضیح، برای آنکه تاویل جایز باشد لازمست تا همه ی چهار شرط زیر را داشته باشد:
اول: لفظی که تاویل می شود، باید قابل تاویل باشد.
دوم: معنایی که برای ظاهر لفظ که از طریق تاویل ثابت می شود، محتمل باشد، یعنی این احتمال وجود داشته باشد که ظاهر نص، آن معنای غیر حقیقی را در خود بپذیرد.
سوم: تاویل باید بر مبنای دلیلی مقبول باشد. یعنی لازمست برای آنکه تاویل را جایز بدانیم دلیلی از نصوص شرعی (آیات و احادیث دیگر) یا قیاس یا اجماع یا مقاصد شریعت برای آن وجود داشته باشد و اگر مستند به دلیل نباشد، تاویل غیر مقبول خواهد بود.
چهارم: تاوبل نباید با نص صریحی از کتاب و سنت در تعارض باشد.
چنانکه تاویل هر چهار شرط فوق را داشته باشد در آنصورت تاویل جایز بوده ولی اگر یک یا چند یا تمام شروط فوق را نداشته باشد، پس تاویل غیر سائغ و فاسد است.
حال پس از شناخت انواع تاویل، به اصل سوال باز می گردیم:
کسانی که میگویند : "معجزاتی که در قران کریم ذکر شده مثل عصای موسی علیه السلام کنایه است از علم و حکمت، یا اینکه مثلا فرعون در دریای علم و حکمت غرق شده نه اینکه دریا شکافته شده باشد." آنها در حقیقت ظاهر نصوص صریح زیر را تاویل کرده اند، یعنی آنها معنایی غیر حقیقی را برای ظاهر آیات تعبیر نموده اند.
خداوند متعال می فرماید: « وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یُعَقِّبْ یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ» (قصص 31)
یعنی: «و عصای خود را بیفگن» یعنی: خداوند متعال در این هنگام به موسی علیه السلام گفت: عصایت را بیفگن. پس موسی علیه السلام عصایش را افگند و عصا به اژدهایی پرجنبوجوش تبدیل شد «پس چون دید آن مثل جانی میجنبد» جان: نوعی از مار سپید است. یعنی چون موسی علیه السلام دید که عصا در سرعت حرکت و بزرگی جسامتش مانند اژدهایی گردید، با مشاهده این وضعیت فرارکنان «به پشت روی گرداند و برنگشت» یعنی: به عقب خود نگاه نکرد. پس ندا داده شد: «ای موسی! به اینسو رو کن و نترس، بیگمان تو از ایمنانی»
و در مورد شکافته شدن دریا چنین می فرماید:
« فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ» (شعرا 63)
یعنی: «پس به موسی وحی کردیم که با عصایت بر دریا بزن» آن دریا بنابر قول راجح، دریای سرخ (بحراحمر) بود «آنگاه دریا از هم شکافت» یعنی: موسی عصایش را بر دریا زد و دریا از هم شکافت، به طوری که بستر آن خشک و نمایان گشت چنانکه ممکن بود پیاده از آن گذر کرد. به قولی: دریا ـ بهتعداد قبایل (اسباط) قوم موسیـ دوازده پاره شد «پس هر پارهای از آن» فرق: قطعه و پارهای ازدریاست «همچون کوهی بزرگ بود» که از جانب راست و چپ راهها، به سوی بالا قرارگرفته بود.
حال کسی که معانی اصلی آیات فوق را تاویل نماید، باید ببینیم تاویل او چگونه است و چگونه استدلال می کند، اگر تاویلش سائغ بود، پس تکفیر نمی شود و در عوض بخاطر آن مبتدع خواهد شد و اگر تاویلش ناجایز بود، پس بدون شک تکفیر می شوند.
بایستی چهار شرط فوق را در مورد گفته ی آنها تطبیق دهیم:
اول: این دو آیه ظاهر و واضح هستند و لذا اصلا قابل تاویل نمی باشند.
دوم: تاویلی که آنها کرده اند (عصای موسی علیه السلام کنایه است از علم و حکمت، و فرعون در دریای علم و حکمت غرق شده) محتمل نیست و بلکه بسیار دور است.
سوم: لازمست برای این تاویل خود دلیلی از: آیات دیگری از قرآن، یا احادیث صحیح ، یا اجماع مسلمین، یا قیاس صحیح، بیاورند . ولی ظاهرا هیچ دلیلی از این منابع برای تعبیر و تاویل خود ذکر نکرده اند.
چهارم: تاویل آنها با ظاهر صریح آیات در تعارض است.
بنابراین می بینیم که تاویل آنها و تغییر معنای ظاهری آیات توسط آنها، جزو تاویلات غیر سائغ و فاسد و باطلی است که هیچ دلیلی نمی تواند تاویل آنها را توجیه کند و بلکه گفته ی آنها پیروی از ذهن آشفته و سست خود و منحرفینی دارد که گاها بکلی منکر وحی می شوند مانند افرادی همچون عبدالکریم سروش و غیره.. اینان کسانی هستند که در برابر قدرت و عظمت باری تعالی شک دارند و چنین معجزاتی در ذهن آشفته ی آنها غیر قابل پذیرش است! و لذا بجای رفع مشکل ذهن آشفته ی خویش، راه کجتری را بر می گزینند و بکلی منکر حقایق می شوند!
از اینرو از نظر ما چنین افرادی با چنین اعتقاداتی منکر ظاهر صریح آیات قرانی هستند و لذا (بعد از اقامه ی شروط تکفیر و رفع موانع و جهل از آنها) تکفیر گشته و بعنوان مسلمان محسوب نمی شوند هرچند که نماز و روزه و غیره را نیز بجا آورند..
پس شما باید آنها را دعوت به مطالعه ی کتابهای تفسیر نمایید تا جهل آنها برطرف شود در غیر اینصورت بایستی از آنها دوری کنید و بلکه دیگران را از خطر آنها مطلع نمایید تا آنها را طرد نمایند.
والله اعلم