گفتن این سخن که «ما مسلمان هستیم، نه شیعه یا سنی» تا چه حد صحیح است؟

الاعتصام

(سوال) آیا این صحیح است که برخى مردم میگویند ما باید مسلمان و پیرو الله و قرآن ومحمد (صلی الله علیه وسلم) باشیم، و میگویند شیعه وسنی و دیگر مذاهب نوعى بازی و تفرقه گرایی است و ما همه باید مسلمان وپیرو آیین الله واسلام باشیم؟

(جواب) در ابتدا به پاسخ سوال اصلی شما می پردازیم ولی بعد از آن لازم است تا چند نکته ای را توضیح دهیم که متاسفانه بسیاری از جوانانی که امروزه از مذهب خرافه ی تشیع بیرون می روند، مرتکب آن می شوند بدون آنکه بر آن اشراف و علم کافی داشته باشند.

شرکت در نماز جماعت تشیعی که امروزه می بینیم جایز نیست، و نماز کسی که پشت سر شیعه نماز بخواند باطل است و لازمست تا دوباره نمازش را بخواند.

به دو دلیل:

اول: نماز بدون وضوی صحیح باطل است، و با توجه به اینکه تشیع بر خلاف قرآن و سنت صحیح نبوی وضو نمی گیرند، پس وضوی آنها صحیح نیست و لذا نباید پشت سر یک شیعه نماز خواند.

دوم: متاسفانه بسیاری از اهل تشیع امروزی اعتقاداتی دارند که بواسطه ای آن اعتقادات دچار کفر و شرک خواهند شد، البته منظور ما در اینجا تکفیر گروهی نیست، مسئله ی تکفیر بحثی جداگانه است، چه بسا کسی مرتکب عملی کفر آمیز می شود ولی حکم کفر بر او داده نمی شود! و چون در اینجا مجال بحث نیست بیشتر از این توضیح نمی دهیم.

اما همانطور که گفته شد متاسفانه تشیع حامل یکسری اعتقادات کفر آمیز و شرک آلود است، اعتقاداتی از قبیل مدد خواستن از اولیاء و ائمه، قبر پرستی، واسطه کردن ائمه بین خود و خداوند متعال که نیازی به واسطه ی احدی ندارد، دادن صفات خدایی به ائمه، توهین و اتهام فاحشه به ام المومنین عایشه رضی الله عنها همسر پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم و تکفییر اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و گاها اعتقاد به تحریف قرآن و عصمت غیر انبیاء و دیگر موارد برجسته..

این موارد موجب می شوند تا آنان دارای اعتقاداتی مکفره شوند، و فقهای اسلام از زمان سلف تا خلف فتوا داده اند که نماز خواندن پشت سر کسانی که بدعت مکفره دارند جایز نیست و اگر کسی پشت سر چنین کسانی نماز بخواند باید نمازش را تکرار کند.

بنابراین شما یا باید خودتان تنهایی نمازهای پنجگانه را بخوانید، و یا اگر کسانی را همفکر خود سراغ دارید با آنها جماعت تشکیل دهید، و در نماز جمعه هم به مکانهایی بروید که مسلمانان تابع سنت در آنجا جمعه برگزار می کنند.

 

اما بعد از پاسخ به این سوال لازمست تا چندین نکته ی مهم را عرض کنیم:

امروزه مشاهده می شود که بسیاری از حقیقت جویان و کسانی که اهل تحقیق هستند، پس از مشاهده ی خرافات و انحرافات فراوان مذهب رایج خود، به لطف باری تعالی راه حق را می یابند و به همان سرچشمه ی زلال هدایت که پیامبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب و یارانش رضی الله عنهم اجمعین بر آن قرار داشتند باز می گردند و بمانند آنها مسلمانی می کنند، والحمدلله از این الطاف الهی..

اما متاسفانه بسیاری از آنها بعد از خارج شدن از مذهب منحرف، سخنانی می گویند و یا باورهایی دارند که این سخنان و باورها ناشی از عدم آگاهی آنها از واقعیات رخ داده در اوایل و قرنهای اولیه اسلام است.

باورهایی همچون:

من نه شیعه هستم و نه سنی، بلکه فقط مسلمانم.

شیعه و سنی هر دو از طرف دشمنان اسلام ایجاد شده اند.

من فقط قرآن را قبول دارم.

و این موارد بسیار دیده می شود، البته شاید آنها بخاطر چنین باورهای معذور نیز باشند؟! زیرا متاسفانه زمانیکه در مذهب منحرف بسر می بردند شاهد روایات دروغین و مضحک بسیاری بودند که گاها انسان از گفتن آن خجالت می کشد که بگوید من مسلمانم! و حتی خود این روایات دروغین و مضحک یکی از عواملی بودند که آنها تا آنزمان در آن گمراهی بسر می بردند؟! آری، روایاتی که به دروغ از زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم و ائمه ی اهل بیت رضی الله عنهم نقل می شود تا از طریق آن روایت حقانیت خود را به عوام الناس تلقین کنند!! حال که یک جوان با تحقیق برایش معلوم می شود که آنها همگی خرافه و دروغ هستند، چنین می پندارد که : آری، علت گمراهی مردم اینست که بجای گرویدن به قرآن و کلام الهی به روایات دروغین رو کرده اند و همین امر موجب انحرافشان شده است، پس راه چاره را اینگونه می یابد که: فقط و فقط قرآن و بس!!

ولی این خود نیز یک انحراف دیگر است؟! یعنی شخص با این طرز تفکر از یک انحراف خارج شده ولی وارد یک انحراف دیگر شده است؟! و متاسفانه باز بمانند سابق خود را برحق می داند..

در حالیکه هرگز و هرگز اسلام نفرموده که: فقط قرآن و بس.. بلکه هم قرآن و هم احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وسلم را منبع و مصدر تشریع دانسته است، زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم در ابلاغ شریعت معصوم بوده است و اینگونه نیست که چیزی را خود وارد دین کند، و از طرفی کلام و حدیث رسول خدا صلی الله علیه وسلم در طول تاریخ با احتیاط و روشی بسیار دقیق برای نسلهای بعد حفظ شده است، و اگر کسی به علم حدیث بنگرد خواهد فهمید که چه احتیاطها و سختگیریهای شدیدی در نقل حدیث اعمال شده است.

ما نیز قبول داریم که روایات دروغین زیاد هستند و یا بعضی از روایات ضعیف هستند، ولی نباید زیاده روی و افراط نمود و وجود این روایات دروغین و ضعیف نبایستی موجب شود تا بکلی از احادیث صحیح هم دست برداریم! علمای محدث و متبحر و متخصص اهل سنت و جماعت برخلاف دیگر فرقه های منحرف در مباحث علوم الحدیث سابقه ی طولانی و تجربه ی بسیاری دارند و الحمدلله الان در زمانی که ما زندگی می کنیم تقریبا هر روایتی که در آثار اهل سنت نقل شده باشد را پالایش و تصفیه کرده اند و دروغ و صحیح را از هم جدا کرده اند، بگونه ایکه اگر فردی بخواهد احادیث صحیح را بخواند براحتی می تواند با مطالعه ی کتابهای مربوطه به خواسته ی خود برسد. ولی این اتفاق بزرگ و این افتخار عظیم در دیگر فرقه ها وجود ندارد و اساسا نبود دانشمندان محدث و قواعد سختگیرانه دربین آنها منجر شد تا آنقدر به انحراف بیافتند.

شما هر حدیثی را در کتابهای اهل سنت ببینید که صحیح باشد آنرا مخالف با توحید نمی بینید، و این از الطاف الهی بر این امت بوده که خداوند متعال شیرمردانی را در میانشان برانگیخت تا بمانند قرآن حافظ سنت صحیح پیامبرش باشند.

پس ما مسلمین اینگونه عقیده داریم:

 منابع اصلی تشریع ما مسلمین عبارتند از:

1- قرآن و کلام الهی.

2- احادیث صحیح نبوی.

اما احادیث ضعیف و یا دروغ مردود هستند و هیچ حجیتی ندارند.

و لازم به ذکر است که مادامیکه حدیثی بر اساس اصول و ضوابط به درجه ی صحت رسید، دیگر چه آن حدیث با عقل بشری جور باشد یا خیر، آن حدیث حجت است. البته مطمئنا حدیثی که صحیح باشد با عقل سلیم جور است، و این احادیث دروغین هستند که گاها با عقل نیز تضاد دارند. ولی به هر حال مادامیکه حدیث صحیح باشد ما آنرا حجت می دانیم، زیرا عقل بشری امری نسبی است؛ چه بسا حدیث صحیحی نزد شخصی با عقلش جور نباشد اما نزد بسیاری دیگر مشکلی با عقلشان نداشته باشد! زیرا عقل انسانها متفاوت و ادراک و فهمشان مختلف است، اگر قرار باشد هرکس با عقل خود احادیث صحیح را بسنجد، پس با این حساب همیشه افرادی هستند که منکر احادیث صحیح هم خواهند شد به این بهانه که با عقل ما جور نیست! و این خود یک انحراف دیگر است..

 

همچنین می بینیم که بعضی از جوانان می گویند: ما نه شیعه هستیم و نه سنی، بلکه مسلمان هستیم، زیرا خداوند متعال خود فرموده: « هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ » (حج 78). یعنی: و او (خدا) شما را مسلمان نامید.

البته این طرز تفکر ناشی از عدم درک آنها از مفهوم اسلام و مسلمان است! زیرا خداوندی که ما را مسلمان نامید، هم او بود که ما را امر نمود تا تابع سنت نبوی صلی الله علیه وسلم باشیم، پس اگر کسی خود را مسلمان تابع سنت دانست، دچار تفرقه و بدعت نشده است.

لازم است تا مختصری کوتاه در مورد پیدایش الفاظ شیعه و اهل سنت داده شود:

در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وسلم همگی مردم تابع قرآن و پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند، زیرا خداوند متعال بارها در قرآن مردم را امر به پیروی از خود و پیامبرش صلی الله علیه وسلم کرده بود، بنابراین کسی نمی گفت که مثلا من: تابع قرآن و ابوبکر هستم! یا نمی گفت من تابع قرآن و علی هستم یا شیعه ی علی هستم! بلکه همه تابع قرآن و پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند و بس..

بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم ، ایشان کسی را علنا به جانشینی خود انتخاب نکردند، هر چند که نشانه هایی از وجود رضایت بر جانشینی ابوبکر صدیق رضی الله عنه در پیامبر صلی الله علیه وسلم وجود داشت، مانند هنگامی که بر بستر بیماری بودند تنها و تنها ابوبکر را جانشین خود در امامت جماعت مردم نمودند، و این عمل چندین بار از سوی پیامبر صلی الله علیه وسلم تکرار گشت و حتی یکبار هم شخصی را غیر از ابوبکر مامور به امامت بجای خودشان نکردند، و این نشانه ای بود که پیامبر صلی الله علیه وسلم ابوبکر را فرد مورد نظرش می داند والله اعلم.

به هر حال آنچه مسلم است اینست که ایشان بطور علنی کسی را جانشین نکردند. با وفات ایشان دسته ای از مسلمانان با ابوبکر رضی الله عنه بیعت کردند، بعد آن بیعت عمومی شد و همگی با وی بیعت کردند و مخالفی وجود نداشت، البته قرار هم نبود که صد در صد مسلمانان موافق باشند، زیرا اعتبار به اکثریت است و مخالفت اقلیت تاثیری ندارد، ولی با این وجود همگی با ابوبکر رضی الله عنه بعنوان خلیفه و جانشین پیامبر صلی الله علیه وسلم بیعت کردند.

بعد از اینکه مسلمانان در انتخاب ابوبکر بعنوان جانشین و خلیفه پیامبر صلی الله علیه وسلم اجماع کردند هیچ گونه فرقه ای از مسلمانان جدا نشده و بلکه بمانند سابق در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم  باز مردم می گفتند: ما تابع قرآن و پیامبریم، و حتی در زمان خلافت ابوبکر هم نیز نگفتند که: ما تابع قران و پیامبر و ابوبکریم! و همه خود را مسلمان تابع کتاب الله و سنت نبوی می دانستند.. آری در زمان عمر ابن خطاب رضی الله عنه و قسمتی از خلافت عثمان رضی الله عنه اوضاع به همین روال بود و مسلمین در حال پیشرفت و شکوفایی بودند و قدرتهای بزرگ آنزمان را شکست دادند و این امر موجب وحشت کفار شد، بنابراین تصمیم گرفتند تا در بین مسلمین اختلاف ایجاد کنند، زیرا آنها در میدان جهاد یارای مقاومت را در برابر مسلمانان نداشتند، پس بهترین حربه ایجاد شکاف در بین مسلمین بود..

در اواخر خلافت عثمان رضی الله عنه بود که کفار تصمیم به ایجاد اختلاف کردند، در این بین شخصی یهودی با نام عبدالله ابن سباء که اهل یمن بود یکی از منافقانی بود که ضربه ی زیادی وارد ساخت، او بظاهر ادعای اسلام کرد و بعد که خود را مسلمان خواند وارد توده های ساده لوح مسلمین گشت و اندک اندک چیزهایی را وارد دین ساخت که قبلا نبود و ادعاهایی کرد که قبل از وی کسی نگفته بود، او سعی کرد تا شخصیت علی رضی الله عنه را نزد مرد برجسته تر کند و عثمان را نزد مردم بعنوان فرد ظالمی معرفی کند، آری همین تبلیغات وی موثر گشت و دسته ای همراه وی شدند تا آنکه افرادی بر علیه خلیفه ی مسلمین شورش کردند و وی را بشهادت رسانیدند، بعد علی رضی الله عنه را خلیفه کردند..

عبدالله ابن سباء بمانند سابق خود را محب علی رضی الله عنه دانست و شروع به غلو و افراط در مورد شخصیت علی رضی الله عنه کرد و حتی پیروانی را نیز گرد خود جمع کرد که بعدها این گروه خود را شیعیان علی دانستند و اینبار ادعا کردند که می بایست علی خلیفه ی پیامبر صلی الله علیه وسلم می بود نه ابوبکر! در حالیکه قبل از آنها کسی چنین ادعایی نکرده بود، حتی خود علی رضی الله عنه نیز چنین ادعایی نداشت. این گروه در مورد علی رضی الله عنه غلو کردند و به وی صفات الوهیت دادند ولذا علی رضی الله عنه دستور داد جمعی از پیروان عبدالله ابن سباء را آتش زنند و خود عبدالله ابن سباء به مداین تبعید شد، ولی او چون قصد ضعیف کردن اسلام و پیشرفت مسلمانان را داشت، همچنان به ترویج افکار خود همت گذاشت تا بعدها بعد از شهادت علی رضی الله عنه فرقه ای بنام شیعیان علی پدید آمدند و خود را از سایر مسلمانان جدا کردند و دست به تکفیر مسلمانان و صحابه زدند و از راه و روش و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم دور گشتند. همچنین از خود این فرقه نیز دهها فرقه دیگر پدید آمدند، مانند فرقه امامیه و زیدیه و اسماعیلیه و باطنیه و کاملیه و یونسیه و .... آنها با مرور زمان علاوه بر بدعتی که در مورد ولایت و امامت ابداع کرده بودند، اندک اندک اعتقادات دیگری وارد دین ساختند، مثلا اعتقاد به عصمت ائمه و یا مباحث کلامی در باب قضا و قدر و تعریف نادرستی از کفر و ایمان و سخن در مورد عدل الهی و ... بقیه مباحث کلامی و فلسفی که جایی در دین و اسلام نداشت.

یعنی بدعت امامت نه تنها متوقف نگشت، بلکه روز بروز بدعتهای جدیدی وارد عقیده کردند تا جائیکه بجای مدد خواستن از خدا از ائمه مدد می خواستند و قبورشان را تعظیم می کردند و ..


در این شرایط در جامعه ی اسلامی که از زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم به آن سو پیش می رفتیم، دسته ای از مردم که خود را مسلمان می نامیدند و حتی دیگران را منحرف می خواندند دارای باورها و عقایدی شده بودند که سابقه نداشت، و در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم و صحابه رضی الله عنهم چنین سخنان و اصطلاحات و اعتقاداتی نبود، متاسفانه این بدعتها بحدی شایع شده بود که فقط مختص شیعه و فرقه های تابعه ی آن نبود، بلکه گروههای دیگر نیز با نامهای معتزله و صوفیه و قدریه و جهمیه و ... بوجود آمدند که هر یک از آن فرقه ها منتسب به رئیس و بنیانگذار فرقه بودند.. و پیرو مکتب خاصی بودند و حتی کسانی را که از سنت پیروی می کردند را افرادی قشری می نامیدند که به قول آنها روح دین را نفهمیدند و فقط می گویند: قرآن چنین می گوید و سنت چنین است.. و لذا بر آنها لفظ "سنی" گذاشتند.

یعنی در این میان همواره افرادی بودن که تابع قرآن و سنت نبوی صلی الله علیه وسلم بودند، و در برابر بدعت دیگر فرقه ها شعار پیروی از سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم را در بین مردم تبلیغ می کردند تا مردم را به همان مسلمانان صدر اسلام فرا بخوانند که از هر بدعتی بدور بودند و آنها همان کسانی بودند که پیامبر صلی الله علیه وسلم در موردشان فرمود:

«. . لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِی ظَاهِرِینَ عَلَى الْحَقِّ لَا یَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى یَأْتِیَ أَمْرُ اللَّهِ» رواه البخاری

 یعنی: «همواره گروهی از امت من بر حق خواهد بود و کسانی که در صدد خوار کردنشان برمی آیند قادر به زیان رساندن به آن ها نخواهند بود، تا این که امر خداوند فرا می رسد»
 

در حالیکه فرقه های منحرف خود را به فلانی و فلانی منتسب می کردند و داعیه دار پیروی از شخصیتی بودند، آن دسته از مسلمانان که بر راه همان مسلمین صدر اسلام بودند خود را به کسی جز قرآن و سنت نبوی منتسب نمی کردند، اگر یکی از فرقه های منحرف از آنها سوالی می کرد می گفتند: در کتاب خدا و سنت پیامبرمان چنین آمده.. آری به همین دلیل اندک اندک به آنها لفظ اهل سنت و سنی مذهبان گذاشتند! یعنی کسانی که می گفتند: ما فقط تابع کتاب خدا و سنت نبوی هستیم، و این قسمت آخر یعنی "تابع سنت هستیم" موجب شد بر آنها لفظ اهل سنت اطلاق گردد، بعدها همین مسلمانان اگر در بین اهل بدعت قرار می گرفتند برای آنکه از بدعت آنها اعلام برائت کنند، می گفتند: ما اهل سنت هستیم نه اهل بدعت و هوا و هوس..

بدین ترتیب لفظ "اهل سنت" در بین آن همه فرقه با آن همه اسم و نامها، اسمی شد برای مشخص شدن مسلمانان واقعی تابع قرآن و سنت نبوی صلی الله علیه وسلم و فرقه های منحرفی که خود را شیعه ی علی یا شیعه ی زید و یا شیعه ی فلانی  و .. می دانستند، پس نتیجه می گیریم که اطلاق لفظ "اهل سنت" نه تنها نشانگر بازی نیست، بلکه همان شعاری است که مسلمانان در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم بکار می بردند و می گفتند : ما تابع قرآن و سنت پیامبرمان هستیم و هرگز رسول خدا صلی الله علیه وسلم آنها را از بکاربردن این عبارت نهی نکرد و به آنها نفرمود که نگویید: "تابع قران و سنت پیامبر هستیم" بلکه بگویید: "ما مسلمانیم و بس".. زیرا بکاربردن "اهل سنت" مترادف با "مسلمان" است، زیرا مسلمانی که تابع سنت نباشد پس برازنده ی این اسم (مسلمان) هم نیست، و کسی که مسلمان است حتما تابع سنت است.

 حال اگر به یک مسلمان بگویید: آیا شما تابع چه کسی هستید؟ و او بگوید: من تابع قرآن و سنت نبوی هستم. و بعد سوال کننده بگوید: یعنی تو اهل سنت هستی؟ او نیز نمی تواند بگوید: خیر من اهل سنت نیستم! زیرا اگر بگوید من اهل سنت نیستم، یعنی پیروی از سنت نبوی را انکار کرده است و این کفر است. زیرا الله تعالی می فرمایند:

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب 21) یعنی: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود.

و نیز می فرماید: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(حشر 7)

یعنی: آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا کنید)، و از آنچه نهى کرده خوددارى نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!

و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: « ..... فعلیکم بسنتی و سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ،وایاکم و محدثات الامور فان کل محدثة بدعه،وکل بدعة ضلالة».( ابو داوود -امام احمد-ترمذی- ابن ماجه- صحیح).

یعنی: ...پس بر شما باد به پیروی از سنت من، و طریقهء خلفای راشدین که آنها هدایت کنندگان اند، بر آن با دندانهای کرسی خویش گزیده و آنرا محکم گیرید، و بر شما باد که از امور بدعت دوری کنید، زیرا هر امر نوپیدایی گمراهی در پی دارد.


خلاصه اینکه: ما همگی مسلمان هستیم و این اصطلاح را در برابر کفار ابراز می کنیم و اگر کافری از ما پرسید دینتان چیست؟ ما می گوییم: مسلمان هستیم. ولی منهج ما پیروی از سنت نبوی است و لذا اگر یکی از مذاهب منحرفه ی اسلامی از ما پرسید که مذهبتان چیست؟ ما می گوییم: مذهب ما اهل سنت است. چرا؟ چون او می داند که ما خود را مسلمان می دانیم و اصلا هدف او از سوال این نبوده تا بداند که آیا ما مسلمان هستیم یا یهودی و یا..، بلکه هدف او از سوال اینست که ما تابع چه راه و روشی و به اصطلاح کدام منهج هستیم؟ آیا شیعه و پیرو علی هستیم و یا شیعه ی ابوبکر و یا پیرو زید ابن علی و یا اسماعیلیه و یا قدریه و یا صوفیه و یا چیز دیگری.. در اینجاست که ما می گوییم: ما نه تابع و شیعه ی فلان و فلان شخصیتیم و نه تابع فلان مکتب که موسسش فلان فرد است، بلکه ما اهل سنت نبوی هستیم، همان کسانی که ادامه دهنده ی مسلمانان صدر اسلام بودند و از جمع مسلمین خارج نشدند و بلکه این دیگران بودند که خود را از آنها جدا کردند..

بنابراین بکار بردن لفظ "مسلمان" باید در برابر دیگر ادیان مانند" یهودی" و بودایی و .. باشد و بکار بردن لفظ "اهل سنت" باید در برابر فرقه های منحرفی ای همچون صوفیه و معتزله و شیعه و زیدیه و .. باشند.

لذا بکاربردن لفظ "اهل سنت" امر حرامی نیست، و بلکه هرکسی باید خود را "اهل سنت" بداند تا ما وی را مسلمان واقعی پیرو مسلمین صدر اسلام بدانیم، مگر می شود فردی خود را مسلمان بنامد اما بگوید: "من اهل سنت نیستم، بلکه مسلمانم" این سخن خود متناقض است و بعبارتی ترکیب دو جمله ی نقیض در پهلوی هم است!

مانند آنست کسی بگوید: "من انسان هستم، ولی بشر نیستم!!" یا بگوید: "من از نسل آدم علیه السلام هستم، ولی انسان نیستم!!".

پس کسی که مسلمان است، حتما اهل سنت (یا همان لفظ رایج بین عوام الناس= سنی) است؛ و اگر اهل سنت باشد حتما مسلمان است.

بکاربردن واژه ی "اهل سنت" یا لفظ عوام الناس آن یعنی "سنی" در حقیقت حامل منهجی است که آن منهج برگرفته از تبعیت از روش و سیرت و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم و یاران و اصحاب رضی الله عنهم اجمعین و نقطه مقابل فرقه های مبتدعی است که از سنت نبوی صلی الله علیه وسلم فاصله گرفته اند و به افکار و عقاید آمیخته با کلام و فلسفه و بدعت روی آورده اند. وگرنه ما همگی مسلمان هستیم و این اصطلاح را در برابر کفار بکار می بریم، یعنی اگر کافری از ما پرسید: دینتان چیست؟ نمی گوییم: شیعه یا سنی یا صوفی هستیم! بلکه می گوییم: مسلمان هستیم، زیرا خداوند متعال فرموده: « هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ » (حج 78). یعنی: و او (خدا) شما را مسلمان نامید.

 ولی در داخل اسلام و مسلمین و در بین آن همه بدعت و انحراف فرقه های اسلامی که همه خود را مسلمان می دانند ولی از روش و سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم دور شده اند، ما خود را به پیروی از روش و سیره و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم منتسب می کنیم و نیازی نیست بگوییم: مسلمانیم! زیرا او می داند که تو مسلمانی، و بلکه می خواهد بداند که راه و روش و منهجت در اسلام چیست؟ آیا خودت را ملزم به پیروی از علی رضی الله عنه کرده ای یا فلانی و فلانی؟ ما می گوییم: من فقط پیرو سنت پیامبرم هستم زیرا فقط او معصوم است.
 
پس:

دین ما اسلام است، و ما مسلمان هستیم، ولی منهج ما اهل سنت و جماعت است؛ یعنی در حوزه ی دین، "اسلام" و "مسلمان"، و در حوزه ی منهجی، " اهل سنت" هستیم، و ما منهج مسلمانان اهل بدعت را رد می کنیم.

اهل سنت نقطه مقابل "اهل بدعت" است.

و "اهل سنت و جماعت" نقطه مقابل" اهل بدعت و تفرقه" است. و هرگاه بحثی از منهج مسلمین شد مطرح می شود.

و "مسلمان" نقطه مقابل "کافر" است. و هرجا بحثی از ادیان شد مطرح می شود.

پس در برابر کافران می گوییم: "ما مسلمانیم و دینمان اسلام است". و در برابر مسلمانان مبتدع و منحرف می گوییم: "منهج ما، اهل سنت و جماعت است".

پس به تفاوت "دین" و "منهج" باید نگریست، هنگامی که از دین بحث می شود، پس اسلام و مسلمان بودن به میان می آید و هنگامی که در بین مسلمانان از منهج بحث می شود؛ بدعت و سنت مطرح می گردند؛ بعضی اهل سنت هستند یعنی خود را ملتزم به سنت نبوی کرده اند، و بعضی اهل بدعت هستند و از افکار و عقاید جدیدی که سابقه نداشت پیروی می کنند، ولی همگی در برابر کفار مسلمان نامیده می شوند.

 امیدواریم با این توضیحات مسئله برای همگان روشن شده باشد که بکاربردن اصطلاح "اهل سنت" بر مسلمانان بدعت نیست و نشانه ی جدایی و تفرقه و اختلاف نیست، و بلکه همان شعاری است که مسلمین از زمان صدر اسلام به بعد در برابر فرقه های جدا شده و منحرف شده ابراز می کردند که ما  تابع سنت نبوی هستیم نه تابع بدعت شما، و لذا به "اهل سنت" منتسب شدند، و ما آنرا بر خود انکار نمی کنیم، زیرا افتخار ما اینست که اهل سنت و روش و سیره ی پیامبر صلی الله علیه وسلم هستیم و از بدعت و بدعت چیان برائت می جوییم.

 

والله اعلم

نظر دهید