الاعتصام
(جواب) انسان صد در صد دارای اختیار نیست، یعنی مواردی هستند که در حوزه ی اختیار انسانها نیست، مانند زمان تولد، یا زمان مرگ، یا آنکه مذکر یا مونث بودن، و یا گاهی انسان با وجود آنکه اسباب و مسببات شرعی را برای رسیدن به هدف مورد نظرش فراهم می آورد، باز به نتیجه نمی رسد، زیرا خدا چیز دیگری تقدیر کرده که اینجاست که گویند حکمت الهی بر خلاف میل ما رقم خورد.
اما معمولا سنت الهی اینگونه است که انسان مختار است، او مختار است که بنشیند یا راه برود یا بخورد و بنوشد و یا درس بخواند و یا بخوابد و یا تصمیمی برای زندگیش بگیرد و آنرا عملی کند، کسی که ادعا دارد که انسان مجبور است و چنین مثال می آورد که غذا خوردن نوعی جبر است، در حقیقت غذا خوردن را جهت زنده بودن بشر به جبر تفسیر کرده است! در حالیکه تفسیر او دقیق نیست، چرا که ما می بینیم گاها افرادی در اثر غذا نخوردن (که خود با اختیار خود غذا نمی خورند) موجبات مرگ را فراهم می آورند، هرچند مرگ در دست خودشان نیست و اگر خداوند تقدیر فرماید، خواهد مرد. بلکه غذا جزو نیازهای بشری است که او دوست دارد نیازش را برآورده سازد.
مثالی دیگر : فرض کنید فردی به اختیار خود تصمیم می گیرد که شخصی را به قتل برساند – درحالیکه به او هشدار داده شده که اگر کسی را به قتل برسانی، بالاخره تو را دستگیر کرده و قصاص می شوی - ولی باز از روی دشمنی که با آن شخص دارد، باز از هشدار نمی ترسد و از تصمیم و ارداده ی خود منصرف نمی شود، حال او ابزار و وسائل لازم را برای کشتن فرد بکار می گیرد، در اینجا اگر الله تعالی تقدیر کند (یعنی اگر خداوند تصمیم آن فرد را تنفیذ کند و سپس عمل کشتن را برایش خلق کند)، پس او موفق به کشتن می شود و اگر تقدیر نکرده بود، او نمی تواند فرد را بکشد. در حقیقت چنین شخصی مختار است و اگر قصد داشت تا کسی را بکشد پس خداوند نیز فعل کشتن را برایش خلق می کند و او با اکتساب فعل شخص را می کشد و مردم نیز می گویند درتقدیرش اینگونه بود و اگر شخص را نکشد پس فعل کشتن را اکتساب نمی کند و لذا مردم هم نمی گویند که در تقدیرش کشتن نوشته بود و این به خود شخص بستگی دارد که آن فعل را کسب کند یا نکند و از آنجا که سنت الهی بر این قرار گرفته است که انسانها مختار باشند، پس می بینیم که اکثرا خداوند اعمال خوب و زشت انسانها را تقدیر می کند .
البته این طرز تفکر که انسان در تمامی اموراتش مجبور است، از قدیم الایام توسط فرقه های گمراه مطرح شده است و اخیرا هم برخی از مکاتب ماتریالیستی بر این باورند که انسان در عملی که انجام می دهد مجبور است، اگر این گفته ی آنها پذیرفته شود، پس نتیجه می گیریم خود این تفکرشان هم از روی جبر بوده! و لذا آنها مجبور بوده اند که چنین فکر کنند؟! و یا با این حساب، هرکس که در جامعه جرمی مرتکب شد و به حقوق دیگران تعرض نمود، فرد مورد تجاوز واقع شده حق ندارد شکایت کند و قاضی حق ندارد بر کسی که مجبور بوده حکم صادر کند، زیرا صدور حکم بر انسان مجبور نوعی بی عدالتی و ظلم است و از این رو در جامعه هرج و مرج بوجود می آید و همه به بهانه ی جبر ، به خواسته های نامشروع خود جامه ی عمل می پوشانند و کسی نمی تواند آنها را بازخواست کند!
بنابراین این طرز تفکر انحرافی آشکار و باطل است که بنظر می رسد هر آدم عاقلی براحتی می تواند تشخیص دهد که این طرز تفکر چقدر ابلهانه و بدون منطق است، البته بجز کسانی که منحرف شده اند و ارشاد دیگران نیز در انحراف آنها تاثیری نمی گذارد.
والله اعلم