الاعتصام
" ناقض هفتم "
سحر و جادو است که انجام و آموزش آن و یادگیری و یا راضی بودن به آن کفر است .
ابتدا آیه ی 102 سوره ی بقره را ذکر می کنیم و سپس به توضیح می پردازیم :
در حالیکه سلیمان سحر نکرد و کافر نشد بلکه آن جنیان شرور کفر ورزیدند که به مردم سحر آموختند . و نیز یهودیان افسون هایی را دنبال کردند که بر آن دو فرشته به نام های هاروت و ماروت در شهر بابل الهام شد . در صورتیکه آن دو فرشته به هیچکس سحر نمی آموختند مگر اینکه به او می گفتند : ما فقط وسیله آزمایشیم , پس مبادا با بکار گرفتن آنچه می آموزی کافر شوی . ولی یهودیان از آنها افسون هایی می آموختند که بوسیله آنها میان مرد و همسرش جدایی می افکندند . البته جز به اذن الله متعال نمی توانستند به کسی زیان برسانند چرا که بی اذن الله هیچ کاری در جهان هستی صورت نمی گیرد . آری یهودیان چیزهایی از هاروت و ماروت فرا می گرفتند که برای آنها زیان بار بود و سودی عایدشان نمی کیرد , و آنها خوب می دانستند که هر کس خریدار سحر باشد ( آن را بیاموزد و به کار اندازد ) در آخرت نصیبی نخواهد داشت . یهودیان خود را به بدچیزی فروختند . ای کاش می دانستند .
به آیه ی بالا دقت کنید در ابتدای آیه ذکر شده است که :
" سلیمان سحر نکرد و کافر نشد " یعنی اگر سحر می کرد کافر می شد و سحر کفر است همانطور که در ادامه الله متعال می گوید : بلکه جنیان شرور کفر ورزیدند که به مردم سحر آموختند . یعنی یادگیری سحر , عمل کردن به آن و آموختن آن به مردم کفر است . همچنین به سخن آن دو فرشته دقت کنید :
" آن دو فرشته به هیچکس سحر نمی آموختند مگر اینکه به او می گفتند : ما فقط وسیله آزمایشیم , پس مبادا با بکار گرفتن آنچه می آموزی کافر شوی "
از این سخن نیز به طور واضح آشکار است که سحر کفر است و کسی که سحر یاد بگیرد , انجام دهد یا به دیگران یاد بدهد کافر می شود . و می دانیم که اگر کسی به کفر راضی باشد خودش کافر است با اینکه آن را انجام ندهد . مثلا شخصی که می گوید حکم فلانی از حکم الله بهتر است کافر است زیرا او علنا در مقابل آیات الهی می ایستد .
سحر در زبان عربی به چیزی گفته میشود که سببی مخفی یا علتی ناشناخته و ظریف دارد؛ چنانکه پایانِ شب را به سبب مخفی بودن اعمال در این زمان، «سَحَر» مینامند. همچنین به ریه (شُش)، «سَحْر» میگویند؛ زیرا در بدن مخفی است و مجاریِ ظریفی به سایر قسمتهای بدن دارد.
اما سحر در اصطلاح شرع ، طلسمها، وِردها و افسونهایی است که میخوانند و مینویسند و بهوسیلهی آن، شیاطین را بهکار میگیرند تا به کسی که میخواهند، آسیب برسانند.
به سحر " صرف و عطف " نیز می گویند :
صرف : منصرف کردن انسان از چیزی مانند : از بین بردن محبت دو نفر و تبدیل آن به بغض .
عطف : بر عکس حالت بالا است یعنی انسان را وادار می کنند چیزی را دوست داشته باشد در حالیکه در حقیقت آن را دوست ندارد که این عمل توسط شیطانی صورت می پذیرد .
سحر حقیقت دارد و الله متعال می فرماید :
" و من شر النفاثات فی العقد " فلق / 5
و اگر حقیقت نمی داشت الله متعال نمی فرمود از شر آن به من پناه ببرید . و همچنین الله متعال می فرماید :
فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ
سوره بقره آیه 102
بنابراین آیات بالا دلالت بر وجود سحر دارد که سبب جدایی مرد از همسرش می گردد . و حتی ما در سیره نبی اکرم علیه الصلاة و السلام داریم که آنهم دلیل دیگری بر حقیقت وجود سحر است :
حدیث عایشه رضی الله عنه :
" پیامبر علیه الصلاة و السلام سحر شده بود , به گونه ای که فکر می کرد کاری را انجام داده است در حالیکه آن را انجام نداده بود و او می گوید در آن رابطه روزی دو ملائکه آمدند و یکی نزد سر و دیگری نزد پای رسول الله علیه الصلاة و السلام نشستند و گفتند این مرد را چه شده است ؟ جواب داد سحر شده است . اولی گفت چه کسی سحر کرده است ؟ دومی گفت : لبید بن اعصم . از مویی که در شانه اش مانده بود و آن را در هسته ی خرمایی گره زده بود و در چاه ذروان پنهان نموده بود "
لذا این داستان نیز دلیل دیگری بر اثبات وجود سحر است .
پیامبر علیه الصلاة و السلام در ارتباط با سحر می فرمایند :
«مَنْ أَتَی عَرَّافًا فَسَأَلَهُ عَنْ شَیْءٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاَةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» (مسلم 4 / 1751)
«کسیکه نزد عراف برود و از او چیزی بپرسد، نماز چهل شبانه روزش به درگاه خدا قبول نمیشود».
این حدیث در ارتباط با کسی است که فقط نزد کاهن یا ساحری از باب تفریح و وقت گذرانی برود اما اگر کسی نزد چنین اشخاصی برود و آنها را در آنچه می گویند تصدیق و تایید نماید پیامبر علیه الصلاة و السلام می فرماید :
«مَنْ أَتَی کَاهِناً أَوْ عَرَّافاً فَصَدَّقَهُ بِمَا یَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَی مُحَمَّدٍ»
«کسی که نزد کاهن برود، و آنچه بگوید قبول کند، به تحقیق به دین و قرآن محمد کافر شده است».
و پیامبر علیه الصلاة و السلام در حدیثی دیگر می فرماید :
«اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَات». یعنی: «از هفت گناهِ مهلِک بپرهیزید». پرسیدند: اینها، چه گناهانی هستند؟ فرمود: «الشِّرْكُ بِاللَّه، السِّحْر،...». یعنی: «شرک به الله، سحر و...»
اما گروهی هستند که می گویند سحر وجود ندارد و اینها مذهب معتزله می باشند که استدلال شان باطل است زیرا اگر حقیقت نداشت تعلیم آن نیز حقیقت نداشت و اگر حقیقت نداشت الله مجبور نبود که آن را به مردم خبر دهد .و الله متعال در داستان فرعون برای ما می گوید :
" و جاءوا بسحر عظیم " سوره ی اعراف
" و با سحری بزرگ آمدند "
و اما سحر انواعی دارد :
نوعی از آن شرک و کفر است و آن همان نوعی است که در آن از جنیان و ... کمک گرفته می شود طبق آیه 102 سوره بقره .
زیرا برای ورود به اینگونه سحر انسان باید اعمال کفر آمیز و خلاف شرع بسیاری انجام بدهد تا جنیان او را در سحرش کمک نمایند و اغلب جنیان از انسان ها می خواهند تا برای شان قربانی کنند و سایر اعمال کفر را انجام بدهند لذا با انجام چنین اعمالی آن انسان مشرک می شود و از اسلام خارج می شود و یا بعضی از انسان های جادوگر از آینده و یا از غیبیات خبر می دهند و یا از محل اشیاء گمشده خبر می دهند و ادعای علم غیب می کنند که اینها کافر هستند زیرا الله متعال می فرماید :
" بگو: جز الله هیچیک از موجودات آسمانها و زمین، غیب نمیداند "
سوره ی نمل آیه 65
اما این اشخاص ادعا می کنند که ما غیب می دانیم در حالیکه آنها از شیاطین می پرسند البته شیاطین نیز غیب نمی دانند بلکه آنها از شیاطین دیگر می پرسند و لذا این دیگر غیب نیست سپس آن خبر پرسیده شده را زودتر می آورند و شخص فکر میکند که فلان ساحر از غیبیات خبر می دهد و برای اینکه آنها این اخبار را به او بدهند از او تقاضای اعمال کفری می کنند و او را کافر می گردانند و شخص مقابل هم به دلیل اینکه این شخص را تصدیق می کند خود را کافر می کند زیرا در برابر آیه بالا می ایستد و آن را رد می کند و می گوید ساحران غیب می دانند. برای اثبات اینکه جن ها و شیاطین غیب نمی دانند ماجرای حضرت سلیمان علیه السلام نمونه ی واضح و آشکاری است آنگاه که بر عصای خود تکیه کرده بود و در همان حال از دنیا رفته بود اما جن ها برایش کار می کردند و فکر می کردند که او زنده است و آنها را می بیند تا اینکه موریانه ای عصایش را خورد و او بر زمین افتاد . در این هنگام بود که جنیان از وفات حضرت سلیمان آگاهی یافتند . اگر جنیان غیب می دانستند چطور از مرگ حضرت سلیمان آگاهی نداشتند تا اینکه بر زمین افتاد ؟ این داستان قرآنی به صراحت بیان می دارد که جنیان علم غیب ندارند و از غیب چیزی نمی دانند .
و نوعی از آن شعبده بازی و یا به اصطلاح کلک و تردستی است که این نوع کفر نیست و سبب خروج شخص از دایره اسلام نمی شود اما به هر حال داخل در محدوده ی سحر است و از گناهان کبیره و حرام است . امام نووی میگوید: «سحر عملی حرام و به اجماع علما از کبایر است. پیامبر صلی الله علیه وسلم سحر را جزو هفت گناه هلاک کننده انسان شمردهاند. برخی از اقسام سحر، کفر است و برخی دیگر کفر محسوب نمیشود اما در هر حال گناه کبیره است. اگر سحر و جادو متضمن گفتار و یا کردار کفرآمیزی باشد کفر است و گرنه کفر نیست ولی یادگیری و یاد دادن آن حرام است».( فتح الباری، 10/224.) زیرا عملی که حرام است آموزش دادن و یادگیری آن نیز حرام است .
لذا اگر ساحری سحرش، کفر باشد، حاکم او را به عنوان مرتد، می کشد و پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید :
" حد الساحر ضربة بالسیف "
یعنی " مجازات ساحر ضربه با شمشیر است "
الترمذی (1460)، والدر قطنی فی «سننه»3/114(112)،
یکی از کنیزهای ام المومنین حفصه رضی الله عنها جادو می کرد و وقتی ام المومنین متوجه این موضوع شدند او را کشتند .
«موطأ مالک» 2/871(1562)
امام عمر نیز در هنگام خلافتش دستور قتل ساحران را صادر نمود . البته باید دقت کرد که آن ساحران ساحرانی بودند که سحرشان در کفر و شرک داخل بوده است لذا سه نفر از ساحران را کشتند .
و در مورد امام ابوبکر و عمر همین را بدانید که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید :
" به دو نفر بعد از من اقتدا کنید : ابوبکر و عمر . و گفت : همانا خداوند قرار داده است حق را بر قلب و زبان عمر "
اما بعضی از علما می گویند که قتل , حکم ساحر نیست و به دلیل زیر استناد می کنند :
می گویند که پیامبر لبید بن اعصم را نکشت لذا کشتن ساحران صحیح نیست اما دلیل شان صحیح نیست زیرا لبید بن اعصم یک یهودی ذمی بود و حکم ذمی با سایرین فرق می کند و لذا پیامبر صلی الله علیه وسلم به خاطر ایجاد نشدن فتنه و جلوگیری از آن این کار را نکرد چرا که شاید با کشتن آن ساحر فتنه ای در بین مردم ایجاد می شد .
و همین حدیث کافیست که ابوموسی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت می کند :
سه نفر هستند که وارد بهشت نمی شوند : دائم الخمر , قطع کننده صله رحم و کسی که سحر را تصدیق می کند .
اما مساله ای که بسیار مهم است این است که کشتن این اشخاص وظیفه , کار و مسئولیت دولت و حاکم اسلامی می باشد نه مردم . یعنی مردم به هیچ عنوان حق ندارند جادوگری را بکشند زیرا این کار سبب هرج و مرج در داخل کشور و بروز فتنه می گردد .
حتی گاها برخی از افراد به سبب مشکلات شخصی ای که با شخص دیگری دارند او را متهم به سحر می کند و سپس می کشند که سبب هرج و مرج و به هم ریزی امنیت جامعه و سبب احساس وحشت در میان مردم می گردد .
والله تعالی اعلم